پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
میناس مورگول
نوشته شده در یک شنبه 25 / 7 / 1393
بازدید : 2322
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

میناس مورگول (به زبان انگلیسی: ‎Minas Morgul ‏) شهر دوقلوی میناس تیریت بود و پیش از آنکه در دوران سوم به دست نیروهای اهریمنی سائورون بیافتد، میناس ایتیل نام داشت. تاریخچه دوران دوم پس از نابودی نومه‌نور، ایسیلدور و آناریون، پسران الندیل، در سرزمین گاندور اقامت گزیدند. ایسیلدور میناس ایتیل را در کنار مرزهای کوهستانی موردور بنا نهاد، درحالیکه آناریون میناس آنور را برپا داشت. زمانیکه سائورون پس از نابودی نومه‌نور فرار کرد، به تبعیدیان نومه‌نور حمله ور شد و میناس ایتیل را از آن خود کرد. هنگامیکه سائورون در سال ۳۴۲۹ دوران دوم در آخرین اتحاد الف‌ها و انسان‌ها شکست خورد، میناس ایتیل به عنوان برج دیده بانی مورد استفاده قرار گرفت. دوران سوم در سال ۱۹۸۰ دوران سوم، نزگول به موردور بازگشتند (پس از شکست پادشاه جادوپیشه آنگمار در شمال سرزمین میانه). اشباح حلقه مدت کوتاهی پس از بازگشت خود در سال ۲۰۰۲ میناس ایتیل را محاصره کرده و شهر را برای ارباب خود سائورون (که در آن زمان از دیده‌ها پنهان بود) تصرف کردند. میناس ایتیل به دست موجوداتی سنگدل افتاد و تبدیل به مکانی اهریمنی و پلید گشت. در نتیجه این محل میناس مورگول نام گرفت که در زبان مردم گاندور "برج جادوگری سیاه" ترجمه می‌شد. سنگ پلانتیر آن یعنی سنگ ایتیل در اختیار نیروهای اهریمنی قرار گرفت و بعدها در نبرد حلقه توسط سائورون برای تأثیرگذاشتن روی دنه‌تور مورد استفاده قرار گرفت. پس از نبرد حلقه، پلی که به دره مورگول متنهی می‌شد توسط سپاهیان غرب فرو ریخت و زمین‌های آن به آتش کشیده شد. آنان دیگر هیچ مانعی بر سر راه خود نمی‌دیدند زیرا تمام نظامیان شهر در نبرد دشت‌های پله‌نور کشته شده بودند. میناس مورگول خالی از سکنه شد و به تدریح رو به زوال گذاشت زیرا برای سکونت انسان محلی بیش از حد پلید و تاریک بود. بعد از نبرد حلقه، فارامیر از سوی پادشاه اله‌سار شاهزاده ایتیلین گشت. پادشاه به او پیشنهاد داد تا اقامتگاهش را در امین آرنن در جنوب غربی میناس تیریت بنا کند. فارامیر همراه با عروس جدیدش یعنی ائووین به آنجا حکم راند و به خاطر پیشنهاد پادشاه میناس مورگول حتی بیش از گذشته متروک گشت. آن سرزمین آنچنان در ذهن آدمیان هراس و وحشت می‌انداخت که تا سالها هیچ بشری نه به آنجا پا می‌گذاشت و نه در نزدیکی آنجا سکونت می‌کرد. سرانجام، شهر بازسازی شد و نامش را به میناس ایتیل تغییر داد و اینگونه بود که پلیدی و تاریکی برای همیشه از آنجا رخت بر بست. شهر نزگول نبرد و وحشت به طور مستقیم از میناس مورگول به سمت گاندور رهبری می‌شد تا اینکه ایتیلین متروک گشت. در زمان نبرد حلقه، نیروهایی که به اوزگیلیات حمله کردند و محاصره گاندور را آغاز کردند از میناس مورگول آمده بودند. در اصل میناس مورگول و میناس ایتیل هیچ تفاوتی با هم نداشتند به غیر از اینکه زیبایی جای خود را به ترس و وحشت داده بود. بالاترین نقطه برج به آرامی می‌چرخید و رنگ دیوارهای مورگول رنگ پریده بود و نوری ترسناک از خود ساطع می‌کرد.



خازاد-دوم
نوشته شده در یک شنبه 25 / 7 / 1393
بازدید : 1169
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

خازاد-دوم (به زبان انگلیسی: ‎Khazad-dûm ‏) که به آن موریا، پرتگاه سیاه، گودال سیاه، دوارودلف، هادودروند، کاساروندو و پورونارگیان می‌گویند، بزرگترین و معروفترین عمارت دورف‌ها در سرزمین میانه بود. در آنجا بود که برای هزاران سال، جامعه دورفی بزرگترین شهری که تابحال شناخته شده را بنا نهادند. این شهر در بخش‌های مرکزی کوهستان مه قرار داشته و آن را در دل صخره‌های زنده کوهستان حفر و ایجاد کرده بودند. تا دوران دوم مسافران می‌توانستند از طریق تونل‌های آن از غرب کوهستان به سمت شرق آن حرکت کنند. ایجاد این شهر در روزهای بسیار کهن توسط دورین بی مرگ بنیان نهاده شد. دورین در کوه گونداباد واقع در کوهستان مه از خواب بیدار شد و سپس به سمت دریاچه درخشان و شفافی که در پایین کوه کلبدیل قرار داشت آمد و انعکاس تاجی از ستارگان را در آب دریاچه دید. او آن دریاچه را به زبان دورفی، خلد-زارام یا میرورمر نامید. این مکان نزد تمام خاندان‌های دورف از احترام فراوانی برخوردار بود. در آنجا او شروع به ساخت غارهای خازاد-دوم کرد، جاییکه انسان‌ها آنرا دوارودلف، سیندار آنرا هادودروند و نولدور کاساروندو می‌نامیدند. دوران اول دورین بی مرگ پادشاه خازاد-دوم شد. پس از آن، دیگر حاکمان خازاد-دوم نام دورین را بر خود می‌نهادند، و گمان می‌رفت که روح دورین بی مرگ در وجود آنها حلول کرده‌است، زیرا دورف‌ها این اعتقاد را داشتند که او دوباره برای زندگی به میان مردمش آمده‌است. همانطورکه یک هزاره از تأسیس این مکان گذشت، نوادگان دورین بر تاج و تخت خازاد-دوم تکیه زدند و این شهر غارمانند تبدیل به مشهورترین شهر دنیا شد. دوران دوم در سال ۴۰ دوران دوم، پس از اینکه بلریاند در نبرد خشم از بین رفت، بخش اعظمی از دورف‌های نوگرود و بله‌گوست شروع به ترک شهرهای ویران خود کرده و عازم خازاد-دوم شدند. این شهر نه تنها از نظر جمعیت غنی شد، بلکه صنعتگران،آهنگران و معماران زبده و ماهر خاندان‌های غربی در آنجا سکونت پیدا کردند. تمام این عوامل باعث شد که رنسانسی در تاریخ خازاد-دوم اتفاق بیافتد و ثروت و شهرت آنرا به نقطه اوج خود برساند. بعد از نابودی بلریاند، الف‌های نولدور کشوری را در مرز دروازه‌های غربی خازاد-دوم ایجاد کردند با نام اره‌گیون. ارتباط دوستانه نادری بین دورف‌ها و الف‌های این دو منطقه رخ داد که در تاریخ کم نظیر است. حاکم اره‌گیون، کله‌بریمبور با کمک دورف‌ها توانست دروازه جادویی و مشهور خازاد-دوم را که بعدها به دروازه غربی موریا معروف گشت، ایجاد کند. همچنین با کمک آنها توانست یکی از حلقه‌های قدرت را به پادشاه دورین سوم اهدا کند. با این وجود دوستی اره‌گیون و خازاد-دوم در سال ۱۶۹۷ دوران دوم ناگهان خاتمه یافت. سائورون به سرزمین الف‌ها حمله برده و علیرغم تلاش‌های ستودنی دورف‌ها برای کمک به الف‌ها، وی توانست سرزمین اره‌گیون را نابود کرده و بازماندگان آن را متواری سازد. با کشته شدن و یا فرار کردن الف‌ها، دروازه‌های خازاد-دوم نیز در مقابل نیروهای سائورون بسته شد و این شهر به انزوا کشیده شد. همچنین در این دوران بود که اورک‌ها دوباره به کوهستان حمله بردند و نبردی را بر علیه دورف‌ها به راه انداختند. یکی از این جنگ‌ها ستاندن کوه گونداباد از فرمانروایی دورین بود. انزوا و گوشه نشینی آنها با آغاز نبرد آخرین اتحاد شکسته شد. دورف‌ها که از سوی پادشاه دورین چهارم رهبری می‌شدند، در کنار الف‌ها و انسان‌ها برای نابودی و شکست سائورون و برای آخرین بار جنگیدند. نتیجه جنگ این چنین بود که دورف‌ها به سرزمین خود بازگشته و زندگی جدیدی را به دور از انزوا آغاز کردند. دوران سوم در این دوران گنجینه‌های خازاد-دوم فزونی یافت، با این وجود جمعیت آن نیز رو به کاهش گذاشت. بخش اعظمی از ثروت‌های آن بر اساس میتریل بود که در معادن آنجا به وفور یافت می‌شد، و با گذشت چندین قرن، دورف‌ها اعماق بیشتر و بیشتری از معادن را برای یافتن فلزات با ارزش تر کاوش کرده بودند. در سال ۱۹۸۰ دوران سوم، آنها دست به حفر بیش از حد معادن کردند، و به طور ناخواسته تهدید فوق العاده خطرناک و ناشناسی را در اعماق شهر از دل خاک آزاد کردند. این موجود که با کار معدنچیان از خواب بیدار شده بود، موجب ویرانی و خرابی وحشتناکی شد. او پادشاه خازاد-دوم دورین ششم را به قتل رساند و از آن پس به بلای جان دورین معروف گشت. سال بعد از این فاجعه، پسر دورین، ناین یکم نیز به دست همین موجود اهریمنی از بین رفت و اینگونه بود که دورف‌ها خانه و کاشانه باستانی خود را ترک کردند. این هیولای اهریمنی کسی نبود جز یکی از بالروگ‌های مورگوت، کسی که پس از نبرد خشم در دوران اول به مدت هزاران سال در اعماق شهر به خواب رفته بود و پس از بیدار شدن حدود پانصد سال در شهر باقی ماند. پس از این زمان، شهر کهن خازاد-دوم دوباره پر از جمعیت شد، اما این دفعه این دورف‌ها نبودند که در آن ساکن می‌شدند، بلکه موجوداتی اهریمنی به نام اورک‌ها بودند که در آن خانه می‌کردند. اورک‌های شمال شروع به وارد شدن به شهر کردند تا گنجینه‌های بی پایان آنرا به تاراج ببرند. آنها همچنین بالروگ را به عنوان خدایشان پرستش می کردند. پس از مدت کوتاهی، سائورون شروع به گسیل مخلوقات اهریمنی خود به آن شهر کرد و موریا مملو از اورک‌ها و ترول‌های موردوری شد. اگرچه در نبرد ناندوهیریون که در دره تحتانی دروازه شرقی موریا در سال ۲۷۹۹ دوران سوم روی داد، از تعداد اورک‌ها به شدت کاسته شد، اما هرگز نتوانستند بر بالروگ چیره شوند و بدین ترتیب خازاد-دوم برای مدت‌های طولانی مکانی هولناک و تاریک باقی ماند. در سالهای بین ۲۸۴۱ و ۲۹۴۱ دوران سوم، گندالف جادوگر وارد شهر شد و به جستجوی پادشاه تراین دوم که در سفر به اره‌بور ناپدید شده بود پرداخت. سفر بالین در سال ۲۹۸۹ دوران سوم، لانگبردها در تلاشی سعی کردند خانه باستانی خود را بازپس گیرند. این سفر از سوی بالین که در سفر به اره‌بور بیلبو بگینز را همراهی می‌کرد، رهبری می‌شد. او وظیفه هدایت دورف‌هایی از سرزمین اره‌بور را بر عهده داشت. این گروه در ابتدا موفق بودند و توانست تعداد قابل توجهی از اورک‌ها را از بین ببرند و بسیاری از تالارهای شرقی را از دست دشمن رهانیده و گنجینه‌های مفقودشده از جمله تبرزین دورین را پیدا کنند. با این حال در سال ۲۹۹۴ دوران سوم، شکست خورده و به دست اورک‌ها کشته شدند. احتمالا چند سال بعد از این اتفاق، آراگورن فرمانده دون‌اداین به دلایل نامعلومی وارد موریا شد. عبور یاران حلقه زمانیکه فرودو بگینز همراه با یاران حلقه از ریوندل خارج شدند، ابتدای امر اینگونه برنامه ریزی کردند که از کوهستان مه عبور کنند. زمانیکه در کوه کارادراس به دلیل برف سنگین متوقف شدند، از سوی گرگ‌ها و اورک‌ها مورد تعقیب قرار گرفته و به سمت موریا که در پایین کوهستان بود فرار کردند. در تالارهای آنجا، کتاب مازاربول را پیدا کردند و از گزارشات بالین از سرنوشت سفر گروه او باخبر شدند. سپس در همان جا تعداد زیادی از ترول‌ها و اورک‌ها به آنان حمله برده و پس از فرار از دست آنها فهمیدند که با خطر اصلی موریا، یعنی بالروگ مورگوت روبرو شده‌اند. گندالف بر روی یک پل باریک با بالروگ به نبرد پرداخت و توانست با شکستن بخشی از پل بالروگ را به اعماق دره‌های موریا پرتاب کند. اما در حین سقوط بالروگ توانست با شلاق آتشینش پای گندالف را بگیرد و او را نیز به قعر دره بکشاند. بقیه اعضای گروه توانستند از مهلکه جان سالم به در برده و به لورین پناه ببرند. گندالف و بالروگ هر دو پس از سقوط زنده ماندند و در نبردی طاقت فرسا و طولانی از اعماق موریا تا نوک کوهستان به ستیز و جدال پرداختند، درحالیکه یاران حلقه از این اتفاق هیچ اطلاعی نداشتند. آن دو در پلکان‌های بی‌پایان به تعقیب یکدیگر پرداخته و این بنای افسانه‌ای را نابود کردند تا اینکه به قله کوه رسیدند. در آنحا گندالف بالروگ را از فراز کوه به پایین پرتاب کرد و آنقدر زنده ماند تا مردن این هیولا را به چشم خود ببیند، اما داستان در همین جا به پایان نمی‌رسد. علی رغم اینکه گندالف بالروگ را از بین برد، اما موریا تا دوران چهارم جایگاه و مکان موجودات اهریمنی بود بازپس گیری و سلطنت دورین هفتم اگرچه اطلاعات کمی از این اتفاق در دست است، اما به نظر می‌رسد بازپس گیری خازاد-دوم به دست دورین هفتم در دوران چهارم رخ داده‌است. او پادشاه خاندان دورین شده و بازگشت نهایی آنان به شهر باستانی شان را رهبری می‌کرد. وی در این کار موفق بود و مدت زمانی طولانی پس از نبرد حلقه توانست قلمرو موروثی خود را باز پس بگیرد، و پتک‌های آهنین دورف‌ها از نو در تالارهای عظیم کوهستان مه به صدا در آمد تا اینکه نژاد دورف‌ها نیز از صحنه روزگار محو گشتند. شکل ظاهری خازاد-دوم مجموعه عظیمی از تالارها، دالان‌ها، خزانه‌ها و گودالهای بزرگ بود. در کل فضاهای موجود در آن را می‌توان به صورت معادن یا شهر دسته بندی کرد. معادن محل کار دورف‌ها در خازاد-دوم بود، درحالیکه شهر محل زندگی آنان بود. بخش شهری خازاد-دوم در قسمت شرقی آن قرار داشت، این بخش را می‌توان کهن ترین قسمت قلمرو دورف‌ها دانست که به دروازه‌های بزرگ نیز دسترسی داشت. بخش شهری به هفت طبقه و هفت عمق تقسیم بندی می‌شد. طبقات در بخش‌های فوقانی دروازه‌ها قرار داشتند درحالیکه عمق‌ها در بخش‌های عمیق تر و تحتانی کوهستان و زیر سطح دروازه شرقی قرار می‌گرفتند. بسیار محتمل است که سطح اول (که دروازه‌های بزرگ در آن قرار داشتند) و عمق اول به طور پیچیده‌ای در هم تنیده شده بودند. بخش شرقی فضای شهری به گونه‌ای ساخته شده بود که دارای ستون‌های نوری بود تا تالارهای عظیم آن نورانی و روشن باشند. به عنوان مثال می‌توان به تالار مازاربول اشاره کرد که در حاشیه شرقی سطح هفتم قرار گرفته بود. نواحی معدنی خازاد-دوم با فضای شهری در تلاقی بود، اما اکثراً به جانب غربی و به سمت دروازه‌های دورین کشیده شده بودند. دورف‌ها معادن خود را بسیار عمیق تر از دیگر تونل‌های آن ساخته بودند، و به نظر می‌رسد عمق‌های پایینتر بیشتر به کار معدنی اختصاص یافته بود. در پایینترین قسمت موریا، مغاک قرار داشت، فضاها و تونل‌هایی که حتی توسط دورف‌ها نیز مورد شناسایی قرار نگرفته بود، اما بالروگ آنها را به خوبی می‌شناخت. موجودات ناشناخته در این قسمت زندگی می‌کنند، موجوداتی که هیچ موجودی بر روی آردا از وجود آنها خبر ندارد. ریشه یابی نام واژه خازاد-دوم در زبان خوزدول به معنای "عمارت‌های دورف‌ها" است. خازاد جمع کلمه خوزد یا "دورف" است در حالیکه "دوم" (و یا "توم") کلمه‌ای به معنای "تالار، عمارت، حفره" است. الف‌ها این کلمه را در زبان‌های خود اینگونه ترجمه کرده‌اند: کاساروندو (کوئنیایی) و هادودروند (سینداری). این کلمه در زبان وسترون به صورت پورونارگیان ترجمه شده‌است. نام معمول موریا واژه‌ای الفی برای "گودال سیاه" است زیرا الف‌ها می‌دانستند که معادن مکانهایی به این صورت هستند که البته دورف‌ها این واژه را توهین آمیز تلقی می‌کردند.



تنها کوه
نوشته شده در یک شنبه 25 / 7 / 1393
بازدید : 921
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

اره‌بور (به زبان انگلیسی: ‎Erebor ‏) یا تنهاکوه (که ترجمه آن به زبان سینداری است) کوهی در شمال شرقی سرزمین رووانیون بود. این کوه سرچشمه رودخانه رانینگ بوده و یکی از مهمترین دژهای دورف‌ها در اواخر دوران سوم و دوران چهارم به حساب می‌آمد. سال‌‎های درختان و دوران اول اره‌بور زمان کوتاهی پس از بیدارشدن دورین اول در کوه گونداباد توسط لانگبردها شناسایی و مورد استفاده قرار گرفت. این منطقه توسط گروهی از معدنچیان برای هزاراان سال مورد سکونت قرار گرفت و توسط جاده جنگلی که به دست دورف‌ها ساخته شده بود به دیگر معادن آن سرزمین مرتبط می‌شد. این جاده از طریق گذرگاه فوقانی به درون سیاه‌بیشه (که بعدها میرک‌وود نام گرفت) می‌رفت و پس از آن به رود رانینگ منتهی می‌شد. این رود در انتها به تپه‌های آهن که در شرق اره‌بور قرار داشت سرازیر می‌شد. از یک جامعه کوچک تا یک پایتخت بزرگ اره‌بور برای هزار سال به صورت جامعه ای کوچک بود تا اینکه بلای جان دورین در خازاد-دوم از خواب بیدار شد. در سال ۱۹۸۰ دوران سوم پادشاه دورین ششم توسط آن هیولای وحشی کشته شد و در سال ۱۹۸۱ دوران سوم پس از مرگ ناین اول، بزرگترین پسر دورین و وارث تاج و تخت وی، شخص بعدی در نسل وی یعنی تراین اول همراه با دیگر مردم خازاد-دوم (که بعدها به موریا تغییرنام داد) از آن سرزمین مهاجرت نمودند. تراین با آن دسته از دورف‌هایی که وی را پیروی کردند در سال ۱۹۹۹ دوران سوم وارد منطقه اره‌بور شد. آنجا جایی بود که وی خود را پادشاه زیرکوه نامید و پایتخت لانگبردها را به آنجا منتقل کرد. تحت رهبری تراین آرکنستون یا گوهر آرکن کشف شد و گنجینه‌های فراوانی از اعماق این کوه استخراج گشت. پس از مرگ تراین فرزند وی تورین اول مدت ده سال بر اره‌بور حکم راند و پس از آن در سال ۲۲۱۰ دوران سوم به سمت کوهستان خاکستری که مردمش در آنجا جمع شده بودند به راه افتاد. زوال اره‌بور پس از آنکه پادشاه تورین بار دیگر اره‌بور را ترک کرد، وضعیت آن به حالت سابق بازگشته و پایتخت به ارد میترین منتقل شد. تقریبا ۴۰۰ سال پیش از آن بود که قوم دورین با جمعیتی عظیم به اره‌بور بازگشتند. دلیل این کار این بود که دورف‌های کوهستان خاکستری درگیر نبردی با اژدهایان بودند که برای چند صد سال دورف‌ها را به ستوه آورده بودند. در سال ۲۵۸۹ دوران سوم پادشاه ناین دوم و پسر وسطی او فرور توسط اژدهای بزرگی در آستانه تالارهایشان به قتل رسیدند. این اتفاق باعث شد که دو پسر دیگر ناین یعنی ترور و گرور کوهستان را همراه با آن دسته از مردمی که آنان را پیروی می‌کردند ترک گویند. تأسیس مجدد سال بعد، ترور که اکنون پادشاه شده بود، رهبری گروهی از دورف‌ها را برای بازگشت به اره‌بور به عهده گرفت، درحالیکه برادر وی گرور همراه با افراد خویش به سمت کوهستان آهن راهی شدند. با این حال عده‌ای نیز بودند که در ارد میترین باقی ماندند. سرانجام ترور به اره‌بور وارد شد و خود را پادشاه زیرکوه نامید. تحت رهبری ترور، اره‌بور بار دیگر تبدیل به پایتخت اصلی قوم دورین شد و دورف‌های اره‌بور نیز تبدیل به بهترین صنعتگران و معماران سرزمین‌های برهوت گشتند. میزان رفت و آمد و تجارت بین خویشاوندان آنها در تپه‌های آهن و دیگر مکانها بالا گرفت و در نتیجه تبدیل به افرادی بسیار ثروتمند شدند. نابودی اره‌بور و تبعید دورف‌ها اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که این ثروت تازه اندوخته شده باعث دردسرها و مصیبت‌های فراوانی شد. زمان زیادی نگذشت که اژدهای بزرگ اسماگ از ثروت بینهایت دورف‌ها در اره‌بور خبردار شد و یک روز به سرش زد که تمام آن ثروت را از آن خود کند. در سال ۲۷۷۰ دوران سوم، اسماگ با انبوهی از آتش و ویرانی وارد اره‌بور شد. وی پادشاه گیریون از شهر ساحلی دیل را با بسیاری از شوالیه‌هایش به کام مرگ فرستاد و تعداد زیادی از دورف‌هایی را که در داخل کوهستان زندگی می‌کردند از بین برد. بسیاری از نجات یافتگان به سمت تپه‌های آهن گریزان شدند و بقیه نیز همراه با خانواده سلطنتی به تبعید رفته و عده اندکی نیز راه خویش را در پیش گرفتند. تنهاکوه به مدت دویست سال خالی از سکنه ماند و تنها مأمن و مسکن اسماگ همیشه خشمگینی بود که در تالارهای بزرگ اره‌بور در کنار انبوهی از گنجینه‌ها به خواب رفته بود. اما با رفتن دورف‌ها از سرزمینشان به کوهستان دونلند در شمال کوهستان آبی، آنان برای همیشه دلتنگ تالارهای بزرگ اره‌بور شدند. در جستجوی اره‌بور و باز پس گیری آن دیری نپایید که نوه ترور یعنی تورین دوم سپربلوط با گندالف ساحر ملاقات کرد و امیدها برای بازپس گیری اره‌بور از نو زنده شد. در واقع با مشورت و راهنمایی گندالف، پادشاه تورین و گروه کوچکی از یاران و بستگان وی در سال ۲۹۴۱ دوران سوم سفری را به سوی تنهاکوه ترتیب دادند. بعد از اینکه اسماگ اژدها فهمید که مردمان دیل به دورف‌ها کمک کرده‌اند، به سمت شهر آنان اسگورات رفت و قصد نابودی آنجا را کرد. اما توسط مرد شجاعی به نام بارد از پا در آمد. با کمک هابیتی به نام بیلبو بگینز، تورین و شرکاء وی توانستند شهر باستانی خویش و از همه مهمتر گنجینه‌های بی حد و حصر خود را باز پس گیرند. پس از آن بود که تورین رسماً خود را پادشاه زیر کوه نامید. مردمان اسگورات و نیز الف‌های میرک‌وود کمکهای زیادی به دورف‌ها کرده بودند و نیز زیان‌های زیادی نیز از سوی اژدها به آنان وارد شده بود، اما تورین از دادن سهم آنان سر باز زد. همین کار وی باعث شد که کوهستان، دورف‌ها و نیز هابیت در محاصره‌ای سخت و دردناک گرفتار آیند. اوضاع حتی بدتر از این نیز شد زیرا که تورین از پسرعموی خویش داین پاآهنی (نوه گرور) درخواست کمک کرده بود و او نیز همراه با سپاهی مجهز برای رویارویی با محاصره کنندگان وارد اره‌بور شد. اما اینجا بود که گندالف پادرمیانی کرد و به تمام نیروهایی که در اره‌بور برای نبرد با یکدیگر جمع شده بودند هشدار داد که ارتش عظیمی از اورک‌ها و وارگ‌ها در حال ورود به کوهستان هستند. بنابراین الف‌ها، انسان‌ها و دورف‌ها اتحادی را تشکیل دادند و در نبردی خونین با دشمن مشترکشان به مبارزه پرداختند. در نهایت مدافعان در مقابل اورک‌ها و وارگ‌ها پیروز گشتند، اما پادشاه تورین جراحات بسیار شدیدی برداشت و همراه با دو خواهرزاده اش که در نبرد کشته شده بودند دار فانی را وداع گفت. پس از مرگ تورین، داین پادشاه قوم دورین و کوهستان اره‌بور گشت. سرانجام پس از سالهای متمادی دوری و دلتنگی لانگبردها توانستند به اره‌بور باز گردند. شکوفایی و نبرد حلقه اره‌بور تحت پادشاهی و رهبری داین بار دیگر قدرتمند و ثروتمند شد. آنان شهر دیل را از نو ساختند، تجارتشان با دورف‌های تپه‌های آهن و انسان‌ها بار دیگر رونق پیدا کرد و اره‌بور به روزهای اوج شکوه و عظمتش رسید. اما بار دیگر دردسرها در شرق شروع شدند. مردمان دیل در حال آماده شدن برای نبردی با ایسترلینگ‌ها بودند. در سال ۳۰۱۹ دوران سوم جاسوسی از طرف سائورون نزد داین آمد و به وی گفت که محل اختفای بیلبو (که حلقه یگانه را در اختیار داشت) را به وی اطلاع دهد. با این کار سائورون سه حلقه باقیمانده دورف‌ها را به وی باز می‌گرداند. اما داین که نسبت به حرف‌های جاسوس مشکوک شده بود، یکی از وابستگانش به نام گلوین را به ریوندل گسیل داشت که به بیلبو هشدار دهد که سائورون به دنبال وی است. چند ماه بعد نبرد بین دیل و شرق شروع شد. متجاوزان از سمت رودخانه رانینگ به مرزهای دیل وارد شدند و در نبردی که به نبرد دیل مشهور شد به مدت ۳ روز شهر را محاصره کردند. حتی با کمک دورف‌ها آنان نتوانستند جلوی پیشروی ایسترلینگ‌ها را بگیرند. در روز سوم انسان‌ها و دروف‌ها به سمت کوهستان عقب نشینی کرده و پادشاه براند و پادشاه داین در مقابل دروازه‌های شهر کشته شدند. دورف‌ها و انسان‌ها برای چندین روز فشار را تحمل کردند تا اینکه خبرهایی به گوش ایسترلینگ‌ها رسید که ارتش عظیم سائورون در جنوب در جنگی به نام نبرد مورانون شکست خورده‌است. با این خبر ترس و واهمه در دل محاصره کنندگان افتاد. زمانیکه محاصره شدگان از این اتفاق باخبر شدند از اره‌بور بیرون آمده و به دشمنانشان حمله بردند و آنان را از مرزهای دیل بیرون کردند. تورین سوم کلاه‌سنگی پس از مرگ پدرش، پادشاه قوم دورین و اره‌بور شد. اطلاعات کمی در مورد دوران سلطنت وی در دست است اما چیزی که می‌دانیم آن است که مردم وی به انسان‌ها در ساختن شهرهای گاندور و دژ هلمز دیپ کمک‌های زیادی کردند. بخشی از مردمان او به غارهای درخشنده مهاجرت کردند. اره‌بور به شکوه و جلالش ادامه تا اینکه دنیا فرسوده شد و نژاد دورین به پایان خود رسید. مشخصات کوهستان اره‌بور اره‌بور ۳۵۰۰ پا (۱۰۶۶ متر) ارتفاع داشت به گونه‌ای که حتی در بهار نیز قله‌های آن پر از برف بود. از لحاظ زمین شناسی این کوهستان منبع فلزات و جواهرات بود. این کوهستان شکلی ستاره‌ای داشت و شش تیغه از قله‌های آن سر به فلک کشیده بودند. تیغه جنوب غربی راون‌هیل نام داشت که پست دیده بانی دورف‌ها به حساب می‌آمد. بین دو تیغه غربی دره باریکی بود که خروجی درب پشتی از آنجا می‌گذشت. پلکان‌های صعب العبوری به بالای تیغه جنوبی کشیده شده بود که از طریق لبه‌های باریکی به دهانه پرشیب جنوبی راه پیدا می‌کرد. در داخل کوهستان، دالان‌ها و تونل‌های متعددی حفر شده بود که از طریق آنها می‌شد به سرداب‌ها، تالارها و عمارت‌هایی نظیر تالار بزرگ ترور که در نزدیکی دروازه جلویی بود راه پیدا کرد. تونلی نیز وجود داشت که از طریق آن می‌توانستند به «تحتانی ترین سرداب» راه پیدا کنند. ورودی اصلی به داخل کوهستان دروازه اره‌بور نام داشت که در بخش جنوبی کوهستان قرار داشت. این دروازه به دره‌ای که بین دو تیغه بزرگ کوهستان واقع شده بود باز می‌شد. روخانه رانینگ از زیر کوه جاری شده و از دروازه جلویی عبور می‌کرد. عبور این رود از دروازه جلویی آبشاری را تشکیل می‌داد که به دره ریخته می‌شد. در کنار دروازه، جاده هموار پهنی بود که از کنار رودخانه می‌گذشت و به شکل یک منحنی عریض داخل کوهستان می‌شد. در فاصله‌ای نه چندان دور از درب ورودی، تالار بزرگ ترور قرار داشت که میهمانی‌ها و جلسات مهم در آنجا برگزار می‌شد. در تالارهای پایینی، تالار گسترده‌ای بود که تالار بزرگ تراین نام داشت و در بن کوهستان قرار گرفته بود. از آنجا راهرویی مخفی وجود داشت که به درب پنهانی در جنوب غربی کوهستان منتهی می‌شد. درب پشتی به غیر از روز دورین از بیرون غیر قابل دیدن نبود. در روز دورین نور خورشیدی که در حال غروب بود می‌توانست محل کلید را نمایان کند.



بازدید : 809
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
(شمارگان سال ها مطابق تقویم شایر درج شده اند) ۱۴۲۲ با شروع این سال، دوران چهارم به حساب تقویم شایر آغاز می شود، اما رقم سال های تاریخ شایر همچنان ادامه می یابد. ۱۴۲۷ استفای ویل ویت فوت. برگزیده شدن سام وایز به مقام شهردار شایر. پره گرین توک با دیاموند اهل لانگ کلیو پیوند ازدواج می بندد. شاه اله سار طی فرمانی ورود آدم ها به شایر را ممنوع، و آنج ا را سرزمینی آزاد و تحت الحمایه ی چوگان پادشاهی شمال اعلام می کند. ۱۴۳۰ به دنیا آمدن فارامیر پسر پره گرین. ۱۴۳۱ تولد گلدی لاکز دختر سام وایز. ۱۴۳۲ مریادوک لقب شکوهمند می گیرد و ارباب باک لند می شود. هدایای بسیاری از جانب شاه ائور و بانو ائووین از ایتیلین می رسد. ۱۴۳۴ پره گرین به مقام توک و تاینی می رسد. شاه اله سار تاین را سرپرست ارشد مشاوران پادشاهی شمال م یکند. انتخاب شدن ارباب سام وایز برای دومین بار به مقام شهرداری. ۱۴۳۶ شاه اله سار سواره به طرف شمال حرکت، و مدتی کن ار دریاچه ی ایون دیم اقامت می کند. شاه اله سار به پل برتدی واین م یآید و دوستانش را به حضور می پذیرد. وی ستاره ی دونه داین را به ارباب سام وایز می دهد و الانور جزو ندیمگان شهبانو آرون می شود. ۱۴۴۱ انتخاب شدن ارباب سام وایز برای سومین بار به مقام شهرداری. ۱۴۴۲ ارباب سام وایز به همراه زنش و الانور به گوندور م یرود و یک سال آنجا می ماند. ارباب تول من کاتن به عنوان قائم مقام شهردار مشغول کار می شود. ۱۴۴۸ انتخاب شدن ارباب سام وایز برای چهارمین بار به مقام شهرداری. ۱۴۵۱ الانور خوب روی با فاسترد اهل گرین هولم واقع در بلندی های دور (فار ) ازدواج می کند. ۱۴۵۲ سرحد غربی از بلندی های دور تا برج تپه ها (امین برید)، به لطف شاه به شایر منظم می شود. بسیاری از هابیت ها به آنجا می کوچند. ۱۴۵۴ الفستَن فربورن، پسر فاسترد و الانور به دنیا م یآید. ۱۴۵۵ انتخاب شدن ارباب سام وایز برای پنجمین با ر به مقام شهرداری . تاین درخواست او فاسترد را مولّی سرحد غربی می کند. فاسترد و الانور آندرتاورز را در تپه های برج اقامتگاه خود می کنند و اعقاب آنان فربرن های اهل تاورز (برج) نسل اندر نسل به زندگی خود در آنجا ادامه می دهند. ۱۴۶۲ انتخاب شدن ارباب سام وایز برای ششمین بار به مقام شهرداری. به درخواست او، تاین فاسترد و الانور را مولیان سرحد غربی (ناحیه ای تازه مسکون ) می کند، آن دو دامنه های تپه های برج را اقامتگاه خود می کنند و اعقاب آنان فربرن های سرحد غربی نسل اندر نسل در آن منطقه ب ه زندگی خود ادامه می دهند. ۱۴۶۳ فارامیر توک با گُلدی لاکز دختر سام وایز ازدواج می کند. ۱۴۶۹ انتخاب شدن ارباب سام وایز برای هفتمین دوره ی شهرداری، سام وایز نود و شش ساله است. ۱۴۸۲ درگذشت بانو رُز همسر ارباب سام وایز در روز نیمه ی سال . در ۲۲ سپتامبر ارباب سام وایز سواره از بگ اند خارج م یشود. وی به تپه های برج م یرود و آخرین بار الانور او را در آنجا م یبیند و سام وایز کتاب سرخ را به او می دهد و پس از آن نگهداری از کتاب به فربر نها محول می شود. مطابق روایتی که از الانور رسیده است، در میان آنان عقیده بر این است که سام وایز تاورز را پشت سر می نهد و به لنگرگاه های خاکستری م یرسد، و او که آخرین فرد از حاملان حلقه است از دریا می گذرد. ۱۴۸۴ در بهار این سال پیغامی از روهان به باک لند م یرسد که شاه ائومر مایل است ارباب هولدوین را دوباره ملاقات کند. مریادوک در آن هنگام پیر ( ۱۰۲ ساله) اما سالم و تندرست است. وی با دوست خود تاین رایزنی می کند و آن دو اموال و مناصب خود را به پسرانشان می سپارند و سواره به آن سوی گدارسارن می روند و از آن پس کسی آن دو را در شایر نمی بیند. بعد خبر می رسد که ارباب مریادوک به ادوراس رفته و تا پیش از مرگ شاه در پاییز آن سال نزد او مانده است. سپس ارباب مریادوک و تاین پره گرین به گوندور می روند و دوران کوتاهی را که از زندگی شان باقی مانده، در آن سرزمین می گذرانند و پس از مرگ در رات دنین در میان بزرگان گوندور م یآرمند. ۱۵۴۱ اول مارس این سال، اول مارس سرانجام شاه اله سار درمی گذرد. گفته می شود که تابوت های مریادوک و پره گرین را در کنار تابوت شاه کبیر قرار می دهند. آنگاه لگولاس یک کشتی خاکستری در ایتیلین م یسازد و با کشتی به پایین آندوین و از آنجا به آن سوی دریا رهسپار می شود، و می گویند که گیملی دورف نیز همراه او می رود. و با رفتن آن کشتی، کار یاران حلقه در سرزمین میانه پایان می گیرد.



بازدید : 816
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
۳۰۱۹ مارس ۲۷ : بارد دوم و تورین سوم (خودسنگ) دشمن را از ایل بیرون می رانند . ۲۸ : گذشتن کلبورن از آندوین؛ آغاز تخریب دول گولدور. آوریل ۶ : دیدار کلبورن و تراندویل. ۸ : مراسم تجلیل حامل حلقه در دشت کورمالن. مه ۱ : تاج گذاری شاه اله سار، عزیمت الروند و آرون از ریوندل. ۸ : ائومر وائووین با پسران الرون عازم روهان می شوند. ۲۰ : رسیدن الروند و آرون به لورین . ۲۷ : ملتزمین رکاب آرون لورین را ترک می کنند. ژوئن ۱۴ : پسران الروند به ملتزمین می پیوندند و آرون را به ادوراس می آورند . ۱۶ : آنان عازم گوندور می شوند. ۲۵ : شاه اله سار نهال درخت سفید را می یابد. روز نیمه ی سال. ازدواج اله سار با آرون. ژوئیه ۱۸ : بازگشت ائومر به میناس ت یریت. ۱۹ : حرکت مشایعین جناز هی شاه تئودن. آگوست ۷ : رسیدن مشایعین به ادوراس. ۱۰ : مراسم تدفین شاه تئودن. ۱۴ : میهمانان از شاه تئودن اجازه رفتن می خواهند. ۱۸ : رسیدن به گودی هلم . ۲۲ : رسیدن به ایزنگارد، آنان هنگام غروب شاه غرب را وداع می گویند. ۲۸ : رسیدن گروه به سارومان. سارومان راه خود را به طرف شایر برمی گرداند. سپتامبر ۶ : گروه در دیدرس کوه های موریا توقف می کند . ۱۳ : جدا شدن کلبورن و گالادریل از گروه و حرکت باقی گروه به سوی ریوندل. ۲۱ : رسیدن گروه به ریوندل. ۲۲ : یکصد و بیست و نهمین سالروز تولد بیل بو. رسیدن سارومان به شایر. اکتبر ۵ : گندالف به همراه هابیت ها ریوندل را ترک می گویند . ۶ : از گدار بروآینن می گذرند، فرودو برای نخستین بار بازگش ت درد را احساس می کند . ۲۸ : رسیدن آنان هنگام غروب به بری. ۳۰ : گروه بری را ترک می گوید. مسافران در تاریکی شب به پل برندی واین می رسند. نوامبر ۱ : دستگیری هابیت ها در فراگ مورتون. ۲ : رسیدن گروه به بای واتر و تحریک مردم شایر برای قیام. ۳ : نبرد بای واتر و نابودی سارومان. پایان جنگ حلقه. ۳۰۲۰ (سال بینظیر فراوانی) مارس ۱۳ : بیمار شدن فرودو (درست در سالروز مسموم شدن اش با زهر شلوپ). آوریل ۶ : درخت مالورن در میدان جشن گل می دهد. مه ۱ : ازدواج سام وایز با رُز. روز نیمه ی سال: فرودو از مقام نایب شهردار استعفاء می دهد، و ویل ویت فوت به سرکار خود باز می گردد. سپتامبر ۲۲ : یکصد و سی اُمین سالروز تولد بیل بو. اکتبر ۶ : فرودو دوباره بیمار می شود. ۳۰۲۱ (آخرین سال دوران سوم) مارس ۱۳ : بیماری دوباره فرودو. ۲۵ : تولد الانور خوب روی دختر سام وایز . در این روز دوران چهارم مطابق تقویم گوندور آغاز شد. سپتامبر ۲۱ : عزیمت فرودو و سام وایز از هابیتون. ۲۲ : فرودو و سام وایز در وود ی اند با دارندگان حلقه ملاقات می کنند، آنان عازم آخرین سفر هستند . ۲۹ : رسیدن گروه به لنگرگاه خاکستری. فرودو و بیل بو به همراه سه دارنده ی حلقه در کشتی می نشینند. پایان دوران سوم. اکتبر ۶ : بازگشت سام وایز به بگ اند.



بازدید : 843
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
«داستان های ناتمام» نام مجموعه ای از داستان های تکمیل نشده است که اجل به «جی. آر. آر. تالکین» مهلت نداد پایانشان را مشخص سازد و سرانجامشان نامشخص ماند. این کتاب حاوی اطلاعات بسیار و اشاره های امیدوار کننده اما ناتمامی درباره تاریخ «سرزمین میانه» است، هم در لابلای داستانها و هم در مقالات و شرح های جذاب آن که به دست «کریستوفر تالکین» پسر تالکین نوشته شده است. داستان های ناتمام سرانجام پس از مرگ تالکین در سال ۱۹۸۰ توسط پسرش به چاپ رسید. این کتاب شامل چهار بخش اصلی است که هر کدام از آن ها چند داستان را در بردارد که دنباله هر کدام از آن ها انبوهی از یادداشت های تکمیلی نویسنده آمده است که خیلی نقاط تاریک را روشن می ساز بخش اول کتاب به «دوران اول» اختصاص دارد. دو داستان در این بخش آمده است. «تور و آمدن او به گوندولین» و «نارن ای هین هورین». داستان دوم تحت عنوان «فرزندان هورین» در مجلدی جدا به صورت اثری مستقل در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید. داستان اول به زندگی «تور» فرزند «هور» می پردازد. از کودکی او که در میان شرقی ها گذشت تا تقدیر بلندش که از جانب «اولمو» خداوندگار آب ها به سوی شهر پنهان «گوندولین» روان می شود تا شاه «تورگون» را انذار کند. او آنجا شیفته «ایدریل» دختر تورگون می شود و برق دو درخت را در چشمان دختر می بیند. عشق آن ها فراتر از نام و نژاد آن ها می رود و با یکدیگر پیوند زناشویی می بندند. این ازدواج «مایگلین» خواهر زاده پادشاه را خوش نمی آید و به دنبال تنفرش از تور و از آن طرف پیشروی ها و پیروزی های متعدد «مورگوت»، شهر پنهان گوندولین به سمت تقدیر خود گام بر میدارد و ماجراهای اندوه باری را تجربه می کند. از بین این تاریکی هاست که نوری می درخشد و آن تواناترین دریانورد ترانه ها از مهلکه نجات پیدا میکند. داستان تور و آمدن او به گوندولین به فارسی ترجمه و در ایران در ضمیمه کتاب فرزندان هورین توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است. ترجمه این بخش را رضا علیزاده مترجم آثار تالکین در ایران انجام داده است. د اما به اقرار خود کریستوفر به دلیل پراکندگی ها متعدد در دست نوشته ها مقداری از خلا های داستان همچنان باقی می ماند و کریستوفر صرفا به گمانه زنی بسنده می کند.



در ستایش هابیت پیتر جکسون
نوشته شده در یک شنبه 25 / 7 / 1393
بازدید : 643
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
بعد از سالها کش و قوس و با قطعی شدن ساخت فیلم هابیت توسط پیترجکسون، خبر سه گانه بودن این اثر واکنش های مثبت و منفی زیادی در میان منتقدان سینمایی برانگیخت. و در خلال اکران دو قسمت اول این مجموعه، جو غالب در میان این منتقدان ناامیدی و مخالفت با این اثر سینماییست. ابتدا انگشت اتهام به سمت کمپانی نیولاین گرفته شد که برای کسب منفعت مالی بیشتر، کتاب ماندگار تالکین را به زیر تیغ برده و متن ۹۵۰۰۰ کلمه ای او را (که به تخمین برخی، خواندن تمام و کمال آن برای یک خواننده انگلیسی زبان، تقریبا در ۶ ساعت بپایان می رسد) به اقتباسی سینمایی با زمانی بیش تر از ۸ ساعت تبدیل کرده اند. اگرچه با مصاحبه های متعدد پیترجکسون و مدیران کمپانی نیولاین در مورد شخصی بودن این تصمیم میان جکسون، فرن والش[۱] و فلیپا بونیز[۲] (نویسندگان فیلمنامه و کارگردان اثر) بخشی از این اتهامات رنگ باخت، اما همچنان متناسب نبودن زمان فیلم با محتوای کتاب به عنوان مهمترین انتقاد، به قوت خود باقیست. به زعم این منتقدان به رغم کودک-مخاطب بودن متن این کتاب، داستان از انسجام، شروع، تکامل و پایانبندی مناسبی برای تبدیل شدن به فیلم برخوردار است و تغییرات گسترده جکسون در اقتباسش، به اصل اثر آسیب وارد کرده. اما سوال مهم اینجاست که حقیقتا هابیت چنین کتابیست؟ و آیا تصور خود تالکین از آن، داستانی برای مخاطب کم سن و سال و تنها در کمتر از ۱۰۰ هزار کلمه بوده؟ وقتی هابیت برای اولین بار به چاپ رسید، اوضاع کم و بیش به همین شکل بود. هابیت کتابی مستقل (و نه مقدمه ای بر ارباب حلقه ها) بود و هنوز هیچ زمینه ای از حلقه های قدرت و ماجراهای مربوط با آنها وجود نداشت. اما در گرماگرم آماده سازی اثر بزرگتر، تالکین به این نتیجه رسید که برای سازگار کردن هابیت با دیگر عناصر دنیای در حال ساختش، تغییرات در آن اجتناب ناپذیر است،پس هابیت ویرایش شد و در مقدمه و فصل دوم کتاب ارباب حلقه ها داستان یک دروغ اضافه شد:«دروغی که بیبلو در اثر نیروی مخرب حلقه می گوید و وانمود می کند آن را هدیه گرفته است». تالکین برای کودک زدایی از داستانش تنها به این بسنده نکرد. گندالفِ هابیت در ابتدا جادوگری بامزه و بی آزار بود. توصیف ابتدایی تالکین از اون چنین است: «پیرمدی کوچولو، با کلاهی آبی، بلند و نوک تیز[۳]»!او با بیخیالی گروه تورین وشرکا را در مرزهای جنگل، بدون راهنما رها می کرد و به مشغولیت های دیگرش می رسید! اما در بازنگری این شخصیت تغییر کرد. گندالف با نام حقیقی اولورین[۴]، تجلی پیامبری یاری دهنده شد که برای هدایت و کمک به مردمان آزاده سرزمین میانه در جنگ با سائورن، از جانب خدایان ماموریت گرفته بود[۵]. اهتمام تالکین به این تغییر تا پایان عمرش ادامه پیدا کرد. اگرچه اعمال آن در نسخه های چاپ شده هابیت (که تا آن زمان سر به میلیونها می زد) میسر نبود، اما حاصل این سعی او پس از مرگش در کتاب «افسانه های ناتمام[۶]» فصل «ماجراجویی اره بور[۷]» به چاپ رسید. در روایت جدید مشخص شد که «نکسرومانسرِ» هابیت همان «سائورونِ» ارباب حلقه هاست و رفتن گندالف در مرزهای «سیاه بیشه» از سر اجبار و در پی نقشه ای بس بزرگتر بوده. ما در پس ماجراجویی خوش آب و رنگ بیلبو، تلاش بزرگان سرزمین میانه را دیدیم که برای ناکام گذاشتن نقشه های لرد سیاه بتکاپو افتاده بودند. سکانس کنکاش گندالف در دژ نکرومانسر، مبارزه او با سائورون در فیلم دوم و آنچه از مبارزه «شورای سفید سرزمین میانه[۸]» در فیلم سوم خواهد آمد، نتیجه وفاداری جکسون به همین روایت موخر و آرزو شده تالکین است. جزئیات شخصیت (بظاهر کم ارزش) راداگاست هم حاصل همین وفاداریست. تالکین در همان کتاب بوضوح او را سرخوش، عجیب و غریب اما وفادار به گندالف و عاشق حیوانات و گیاهان تصویر می کند. و در حاشیه نویسی کریستوفر تالکین بر این نوشته پدرش، بر ماموریت او در دفاع از حیات وحش تاکید شده؛ که به تصویر ساخته شده توسط جکسون بسیار نزدیک است[۹]. اثر جکسون از رگه های جذاب طنز هم بی بهره نیست. شوخی های بامزه گروه دورفها، سکانس میهمانی در خانه بیلبو و یا اولین واکنش لگولاس اِلف به تصویر گیملیِ دورف، لبخند وسیعی به لب مخاطبان قدیمی فیلم سه گانه ارباب حلقه ها و آن دسته از خوانندگان اثر تالکین که از دوستی حماسیِاین دو در ماجراهای یک قرن بعد آگاهند، می نشاند. از دید من پایبندی جکسون به تصویر بزرگترِ تالکین و بسط داستان آنگونه که او همیشه آرزو می کرد، از نقاط درخشان این اقتباس سینماییست. هرچند که اگر این روایتِ نعل به نعل هم نمی بود، جکسون راه را برخلاف خواسته نویسنده شهیر نرفته بود. تالکین زمانی در نامه ای به میلتون والدمن[۱۰]گفته بود: «…این مجموعه آثار را برای ساخت پیکره ای از افسانه های بهم پیوسته برای ادبیات انگلیسی نوشته است، اما آرزومند است که عرصه برای ذهنها و دستهای مستعد دیگر باز باشد، تا آنان رنگ و نقش خود را بر این پیکره بزنند و آن را گسترش دهند[۱۱]…». در انتها بگویم که کشاکش و دلمشغولی بر سرمشکلات تکنیکی، اختلاف سلیقه در مورد نرخ و تعداد قابهای تصویر یا مسائلی از این دست، بماند برای متخصصان و متولیان این صنعت، چراکه به باور من اثر پیترجکسون همچون صدای ندادهنده‌ی یوحنای معمدان، در این برهوت و وانفسای کم اقبالیِ صنعت سینما به آثار ماندگار فانتزی، بشارتِ خاطره ای خوش و بیادماندنی برای دوست دارانِ این گونه مهجور ادبیات است. ودر میان بی مهری منتقدان، فروش بالا و رکوردشکنی های دو قسمت نخست این مجموعه، نشان از اقبالِ مخاطبان اصلی سینما (مردم) به هابیتِ پیتر جکسون است. پانوشت: [۱]Fran Walsh [۲]Philippa Boyens [۳]هابیت، چاپ اول ۱۹۳۷ انتشارات George Allen & Unwin [۴]Olórin [۵]افسانه های ناتمام، در باب ایستاری [۶]Unfinished Tales [۷]The Quest of Erebor [۸]White Council [۹]افسانه های ناتمام، در باب ایستاری [۱۰]Milton Waldman



در ستایش هابیتف
نوشته شده در یک شنبه 25 / 7 / 1393
بازدید : 642
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر



بازدید : 702
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
«فانتزی» یا «ادبیات تخیلی» یا «خیالپردازانه»، شاخه ای قدیمی و جدید در ادبیات مکتوب است. قدیمی از آنجهت که صورت باستانی آن بشکل داستان پریان، عمرش به قدمت انسان سخنگوست و ردپای آن در ابتداییترین نوشته‌های نقل شده از آدمیان باستان همچون «حماسه گیلگمش» دیده میشود. به باور عده‌ای صورت مدرنتر این شاخه ادبی، با آثار «جورج مک‌دونالد[۱]» نویسنده و شاعر اسکاتلندی شروع می‌شود. این روند با ظهور نویسندگانی همچون «ویلیام موریس[۲]»، «لرد دانسنی[۳]» ادامه یافت و در اوایل قرن گذشته با آثاره چهره‌های شاخصی چون «سی اس لوییس[۴]» نویسنده کتب «سرگذشت نارنیا» و «اورسولا لو گویین[۵]»، جای خود را در میان مخاطبان باز کرد. اگرچه در میان آنانی که برای غنای این عرصه تلاش کرده‌اند، کمتر نامی به شهرت و محبوبیت «جان رونالد روئل تالکین» است. تالکین در سال ۱۹۳۹ در دانشگاهی در استکاتلند[۶]، سخنرانی مفصلی در تعریف خاستگاه و دلایل اهمیت ادبیات فانتزی ایراد نمود. بعدها متن پیاده شده این سخنرانی نخست در سال ۱۹۴۷ با حاشیه نویسی «سی اس لوییس» دوست صمیمی تالکین منتشر شد؛ سپس در سال ۱۹۶۶ با ویرایشی مجدد بشکل جزوه‌ای بالغ بر شصت صفحه در مجموعه‌ای بنام «خواننده تالکین[۷]» بهمراه دو داستان کوتاه دیگر از او بچاپ رسید. متن پیش رو (در چند سرفصل) به اختصار، برسی آرای تالکین در مورد اختصاصات، تعاریف و ضرورت وجود این ژانر ادبی (یا به باور عده ای زیر-ژانر)، با نگاه به متن سخنرانی پروفسور تالکین است. داستان پریان چیست؟ تالکین برسی خود را با تعریف ماهیت داستان پریان آغاز کرده است. او ابتدا با شرح تعاریف رایج از این مجموعه واژه در کتب لغت، نارسایی آنان را در ارائه تصویر درست بیان می کند: «موجوداتی ماورالطبیعه که به‌ باور عوام دارای قدرت جادویی اند. بکار بردن ماورالطبیعه در هر یک از معانی رایج اش برای اشاره به پریان، نامناسب است. مگر اینکه منظور از پیشوند «ماورا» بیان برتری باشد. که آنان در قیاس با انسان طبیعی ترند». تالکین توضیح می دهد که داستانهای پریان نه درباره خود آنها، بلکه درباره سرزمین پریان یا به عبارت بهتر اتمسفر، عرصه زندگی و ماجراجویی آدمیان در قلمرو زیبای آنان است، چراکه آنان با ما سروکار ندارند و سرنوشت ما و آنها از هم جداست. او اضافه می کند که: «تعریف داستان پریان وابسته به تعریف اِلف یا پری نیست، بلکه تاثیر گرفته از قلمرو پریان است و آنچه در آن می گذرد. من سعی نخواهم کرد آن را توصیف کنم یا توضیح دهم که این کاریست ناممکن. سرزمین پریان را نمی توان در قالب کلمات محصور کرد چراکه بنا به خصوصیت، وصف ناشدنیست. هرچند که قابل درک و احساس کردن است». او در انتها به عنوان نزدیک ترین شکل ممکن به قالب «تعریف»، آنچه پیش روی ما می‌گذارد این است: «داستان پریان قصه ایست که به سرزمین پریان می‌پردازد. یا از قوائد و روابط و محیط آن بشکلی استفاده می کند. فارغ از آنکه مضمون آن داستان چه باشد». آیا داستان‌های پریان مختص کودکان است؟ سوالی که تالکین در ابتدا مطرح می‌کند این است: «ارزش و فایده داستان های پریان چیست؟». بباور او اینطور تصور شد که کودکان مخاطب ذاتی و ویژه‌ی داستان‌های پریانند و پیوندی طبیعی بین ذهن کودکان و آنان وجود دارد، همانند پیوندی که بین بدن کودک و شیر مادر است. اما او معتقد است این دیدگاه دقیق نیست و شاید بر مبنای احساسی غلط شکل گرفته. و اغلب توسط افرادی بیان می‌شودکه بنا به دلایل شخصی تمایل دارند به کودکان به عنوان موجوداتی متفاوت از انسان‌ها بنگرند، نه جزئی نابالغ از جامعه انسانی. در اصل ارتباط کودکان با داستان‌های پریان تا حدی تصادفی است. به عقیده تالکین امروزه این داستان‌ها به مهدهای کودک تبعید شده اند، همانطور که وسایل کهنه و به درد نخور به گوشه انباری انداخته می‌شوند، زیرا بزرگسالان آنها را نمی‌خواهند. درحالیکه کودکان در این انتخاب نقشی ندارند، آنها نه داستان‌های پریان را بیشتر از بزرگسالان دوست دارند و نه بیشتر از آنان درکش می‌کنند. اگرچه کودکان به دلیل اینکه مشتاق چیزهای نو هستند داستان‌های پریان را بهتر می‌پذیرند، اما واقعیت این است که تنها برخی از آنان (و برخی از بزرگسالان) ذائقه‌ای خاص برای این داستان‌ها دارند. درست است که در سالیان اخیر بسیاری از داستان‌های پریان برای کودکان نوشته شده یا برای آن‌ها «سازگار» شده است اما این موضوعی ذاتی نیست، این اتفاق ممکن است برای موسیقی، شعر، تاریخ یا مطالب علمی نیز بیافتد. در مهدکودک و مدرسه، بزرگسالان گوشه‌ای از عناصر زندگی را آنگونه که خود می بینند، به کودکان ارائه می‌دهند. و اینگونه است که داستان‌های پریان از دنیای بزرگسالی جدا شده و در حال محو شدن هستند. تالکین می گوید اگر قصه‌گو کفایت لازم را داشته باشد، هرکسی می‌تواند به «تعلیق ارادی ناباوری[۸]» برسد تا بتواند به میل خود همه چیز را باور کند. قصه گو به شکل خالقی کوچک جهان دومی خلق می‌کند که ذهن می‌تواند وارد آن شود. در آن دنیا هرآنچه که قصه گو «درست» می‌خواند و با قوانین آن دنیا سازگار است، باورپذیر می‌شود. و این اختصاص به مخاطب کودک ندارد. به عقیده تالکین داستان‌های پریان تنها برای کودکان نیست، این داستانها به دلایلی وبال گردن آنان شده‌اند. مثلا به این دلیل که کودکان نیز انسان هستند و داستان‌های پریان مطابق ذائقه انسان‌هاست (گرچه لزوما نه همه آنها)، یابه دلیل درک نادرست از کودکان، احساسی که با دور شدن از کودکی افزایش میابد. اما ارزش و کاربرد این داستان‌ها برای بزرگسالان چیست؟ به عقیده تالکین، داستان‌های پریان نسبت به دیگر آثار ادبی، چیزهای بیشتری برای ارائه در چنته دارند: «فانتزی، بازیابی، رهایی و تسلی». آنچه که اغلب کودکان دارند، اما بزرگسالان بیشتر به آن احتیاج دارند. در ابتدا ببینیم فانتزی چیست؟ تالکین میگوید که ذهن انسان تواناییِ ایجاد تصاویر جدید و بدون سرمنشا واقعی در دنیای خارج از خود دارد. و او این استعداد را «تصور[۹]» می‌خواند و ادامه می­دهد گاهی تصور با مفهوم بالاتری به نام «خیال»[۱۰] اشتباه گرفته می‌شود که توانایی موجودیت دادن و کنترل ساخته‌های ذهنی است. قدرت تصویرسازی ذهنی یک چیز است و موجودیت دادن به آن چیز دیگر. هنر حلقه ارتباطی بین تصور و ساخته نهایی است. او نامی برای این مفهوم ارائه می‌دهد، چیزی که هم تصور و هم هنر موجودیت دادن به آنرا شامل شود: «فانتزی[۱۱]». تالکین میگوید: «فانتزی نیاز به خلق کردن دارد. هرچه تصورات بی شباهت تر به چیزهای دنیای اولیه باشد، به وجود آوردن آن در دنیای ثانویه سخت‌تر است. هر کس می‌تواند عبارت «خورشید سبز رنگ» را به زبان آورد؛ خیلی‌ها می‌توانند آنرا در ذهن تصور کنند اما این کافی نیست. ساختن دنیای دومی که در آن خورشید سبز رنگ باورپذیر است، نیازمند تلاش و تفکر زیاد و توانایی‌های ویژه است. افراد بسیار کمی اقدام به اینکار می‌کنند اما زمانی که بشکلی قابل قبول موفق به انجام آن شدند، با دستاورد هنری کم نظیری مواجه می‌شویم». فانتزی «علت» و قوانین را زیر سوال نمی‌برد و اشتیاق و ادراک را کم نمی‌کند، برعکس هرچه علل و قوانین واضح‌تر و مشخص تر باشد فانتزی ما مقبولتر است. به قول او: «فانتزی حق انسان است: ما به روش خود چیزهایی خلق می‌کنیم. هرچند خود نیز مخلوقیم؛ اما نه یک مخلوق ساده، بلکه مخلوقی که به صورت تجلی خالق، خلق شده است!» بازیابی، رهایی، تسلی: به عقیده تالکین آدمی گاهی به روزمرگی دچار می شد. احساس می کند هیچ نوع برگ جدیدی وجود ندارد چون تمام آنها را از ابتدای جوانه زدن تا افتادن از درخت دیده است، نقاشی‌های زیبا برایش خسته کننده می‌شود چرا که از نظر او همه رنگ‌های زیبا از سه رنگ اصلی تشکیل شده‌اند، اسب و سگ و گربه برای او چیزهای جدیدی نیستند. فانتزی راه درمانی برای این مشکل دارد که تالکین آنرا «بازیابی» می‌نامد. وقتی به دنیای ثانویه می‌رویم و با اژدها و قنطورس مواجه می‌شویم، زمان بازگشت می‌توانیم با دید جدیدی به اسب و گربه نگاه کنیم، و لذت دیدن این موجودات برای اولین بار و نگاه کردن به آن‌ها از زاویه‌ای جدید برای ما تکرار می‌شود. بازیابی همانند تمیز کردن پنجره‌ای کثیف است که دیدی تازه و واضح به انسان می‌دهد. چنان که منظره آشنای قدیمی به منظره‌ای جدید و دلربا بدل می‌شود. مورد بعدی «رهایی»[۱۲] است. منتقدین گاهی آنرا به اشتباه فرار[۱۳] از دنیای واقعی تصور می‌کنند و به سخره می‌گیرند. رهایی حتی ممکن است قهرمانانه باشد اما فرار اینطور نیست. چرا انسانی که زندانی شده و می‌خواهد به خانه خود بازگردد باید مورد تمسخر قرار گیرد؟ اگر نمی‌توان از زندان بیرون رفت، فکر کردن به موضوعاتی غیر از زندان و زندانبان چه اشکالی دارد؟ تالکین معتقد است: «دنیای بیرون به این دلیل که زندانی نمی‌تواند آنرا ببیند غیر واقعی نیست». رهایی زندانی در خیال، نوعی مقاومت است. زمانی فرا می‌رسد که انسان می‌خواهد از سر و صدا و آلودگی و بی‌رحمیِ نمادهای صنعتی، از گرسنگی و فقر و غم و اندوه و بی‌عدالتی و مرگ، گریزی به پرواز بی صدا و دلپذیر پرنده بزند، و بی خیال در آسمان به پرواز درآید یا همچون ماهی در اعماق دریا شنا کند یا همچون آهوان در جنگل بدود. و «تسلی»[۱۴]: ارضای برخی از آمال ازلی انسانها. سودای پرواز یا صحبت کردن با حیوانات از ابتدا با آدمیان بوده که تنها در دنیای فانتزی برآورده می شود. کارکرد تسلی تنها این نیست؛ داستان‌های پریان اغلب دارای پایانی خوش و امیدبخشند. تالکین پا را فراتر گذاشته و می‌گوید یک داستان پریان کامل باید پایانی خوش داشته باشد. شادی مشخصه آنهاست همانطور که تراژدی مشخصه نمایش و تئاتر. این عقیده که شادی یکی از چیزهای مهمی است ما در داستان‌های پریان می جوییم، به این معنا نیست که غم و اندوه در داستان پریان مطرود است، بلکه به رغم این اندوه، در نهایت داستان با شادی به پایان می‌رسد و در میانه نامیدی همگان، صدای فریاد «عقابها، عقابها می آیند…» از گوشه کنار بلند است، و نوید آمدن معجزه‌ای بالدار است که به سوی ما پرواز می کند. موخره توضیح اینکه چرا فانتزی می خوانیم کار سختیست. و از آن سخت‌تر ترغیب دیگران به خواندن آن تنها با توصیف یا بیان خصوصیات این دسته از آثار. تلاش در این راه کم و بیش مانند این است که سعی کنیم به کسی در خشکی «شنا کردن» بیاموزیم! برای دوست داشتن یا نداشتن ادبیات فانتزی باید به این دریا زد. بسیار دیده می شود که ادبیات فانتزی در بین منتقدان آن به عنوان «داستان بچه ها» و یا «فرار از واقعیت» تخطئه می شود. عبارت «فانتزی فرار از واقعیت نیست، بلکه راهی برای درک آن است» بکرات از «لیولد الکساندر»[۱۵] داستاننویس معاصر آمریکایی نقل قول شده، که پاسخ خوبی به این گروه است. از دید تالکین نیز پرارزش ترین عنصر وجودی انسان، تخیل اوست.آنچه او بتفصیل در این مقاله (و اغلب آثارش) در پی توضیح آن بر می آید این است که: «فانتزی راهی برای برای زنده نگه داشتن این بخش مهم از انسان بودن ماست». باشد که این همت، همچون نغمه مرغ نوروزی، شوق زدن به این دریا را در دلها روشن کند[۱۶]. پانوشت: [۱] George MacDonald [۲] William Morris [۳] Edward Plunkett [۴] Clive Staples Lewis [۵] Ursula Kroeber Le Guin [۶]University of St Andrews [۷]The Tolkien Reader [۸] Willing suspension of disbelief [۹]Imagination [۱۰]Fancy [۱۱]Fantasy [۱۲]Escape [۱۳]Flight [۱۴] Consolation [۱۵]Lloyd Alexander 1924-2007 [۱۶]ارباب حلقه ها،کتاب پنجم،فصل نهم



تاریخچه آردا:5)سالهای سرنوشت ساز
نوشته شده در سه شنبه 13 / 7 / 1393
بازدید : 1721
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
آوریل ۱۲ : رسیدن گندالف به هابیتون. ژوئن ۲۰ : حمله سائورون به ازگیلیات. در همین زمان تراندویل مورد حمله قرار می گیرد، و گولوم می گریزد. ۲۹ : ملاقات گندالف با راداگاست. ژوئیه ۴ : عزیمت بورومیر از میناس تیریت. ۱۰ : زندانی شدن گندالف در اورتانک. آگوست هیچ ردی از گولوم به دست نمیآید. گمان می کنند که او در این زمان از ترس گرفتار شدن به دست ال فها و یا خادمان سائورون، در موریا پناه می گیرد؛ اما وقتی سرانجام راه دروازه ی غربی را می یابد، نمی تواند از آنجا خارج شود. سپتامبر ۱۸ : گندالف پیش از پگاه از اورتانک میگریزد . سواران سیاه از گدارهای ایزن می گذرند. ۱۹ : گندالف برای درخواست کمک به ادوراس می آید، ولی شاه او را به حضور نمی پذیرد. ۲۰ : گندالف اجازه ورود به ادوراس را کسب میکند. تئودن به او فرمان می دهد که برو و هر اسبی را که دوست داری بردار، اما می خواهم پیش از آن که فردا به شب بکشد، رفته باشی! ۲۱ : گندالف شدوفکس را میبیند، اما اسب اجازه نمی دهد که گندالف به او نزدیک شود. تا دیروقت شدوفکس را در دش تها تعقیب می کند. ۲۲ : سواران سیاه شب هنگام به گدار سارن میرسند؛ و مراقبان تکاور را کنار می زنند . گندالف موفق به گرفتن شدوفکس می شود. ۲۳ : چهار سوار پیش از پگاه وارد شایر میشوند. سواران دیگر، تکاوران را به سمت شرق تعقیب می کنند، و سپس برای تحت نظرگرفتن راه سبز باز می گردند . یکی از سواران سیاه به هابیتون م یآید. فرودو بگ اند را ترک م یگوید. گندالف پس از رام کردن شدوفکس سواره از روهان حرکت می کند. ۲۴ : گندالف از ایزن میگذرد. ۲۶ : جنگل قدیمی. فرودو به بامبادیل برمیخورد. ۲۷ : گندالف از گری فلاد میگذرد. شب دوم با بامبادیل. ۲۸ : هابیت ها در گورپشتهای به دام میافتند. گندالف به گدار سارن می رسد. ۲۹ : فرودو شبانه به بری میرسد. گندالف به دیدار با باباگمگی می رود. ۳۰ : کریک هالو و میهمانخانه بری پیش از دمیدن صبح مورد حمله قرار می گیرند. فرودو بری را ترک می کند. گندالف به کریک هالو می رود و شب به بری می رسد. اکتبر ۱ : گندالف بری را ترک میگوید. ۳ : شبانه در ودرتاپ به او حمله میشود. ۶ : اوردوی مسافران در زیر ودرتاپ شبانه مورد حمله قرار می گیرد . فرودو زخم برمی دارد. ۹ : گلوفیندل ریوندل را ترک میکند. ۱۱ : گلورفیندل سواران را از پل میتایتل عقب میراند. ۱۳ : گذشتن فرودو از پل. ۱۸ : گلورفیندل فرودو را هنگام تاریک شدن هوا پیدا م یکند. رسیدن گندالف به ریوندل. ۲۰ : گریز به آن سوی گدار بروآینن. ۲۴ : فرودو بهبود مییابد و از بستر بیماری برمیخیزد. بورومیر شب به ریوندل می رسد. ۲۵ : شورای الروند. دسامبر ۲۵ : گروه حلقه شامگاه ریوندل را ترک میکند. ژانویه ۸ : رسیدن گروه به هولین. ۱۱ و ۱۲ : بارش برف در کاراذراس. ۱۳ : حمله ی گرگها در ساعات اولیه بامداد. گروه شب هنگام به دروازه ی غربی موریامی رسد. گولوم به تعقیب رد حامل حلقه می یپردازد. ۱۴ : سپری کردن شب در تالار بیست و یکم. ۱۵ : رسیدن به پل خزد- دوم، و سقوط گندالف. گروه، شب دیرهنگام به نیمرودل می رسد. ۱۷ : رسیدن گروه هنگام غروب به کاراس گالادون. ۲۳ : گندالف بالروگ را تا قله زیراک- زیگیل تعقیب می کند. ۲۵ : به زیر کشیدن بالروگ به دست گندالف و در گذشتن او . جسم او بر فراز قله می آرمد. فوریه ۱۴ : آیینه ی گالادریل. بازگشت گندالف به زندگی و آرمیدن او در حالتی از خلسه. ۱۶ : وداع با لورین. گولوم که در کنارهی غربی رودخانه پنهان شده است عزیمت گروه را می بیند. ۱۷ : گوایهیر گندالف را به لورین میآورد. ۲۳ : قایق ها شبانه نزدیک سارن کبیر مورد حمله قرار می گیرد. ۲۵ : گذشتن گروه از آرگونات و اتراق در پارت گالن. نخستین نبرد گدارهای ایزن؛ کشته شدن تئودرد پسر تئودن. ۲۶ : پراکنده شدن یاران. مرگ بورومیر؛ شنیده شدن نفیر شاخ او در میناس تی ریت . اسارت مریادوک و پر هگرین. ورود فرودو و سام وایز به امین مویل شرقی. آراگورن شامگاه تعقیب اورک ها را آغاز می کند. ائومر خبر پایین آمدن گروه اورک ها را از امین مویل می شنود. ۲۷ : آراگورن هنگام غروب به دیوار غربی میرسید. ائومر برخلاف فرامین تئودن نیمه شب از فولد شرقی عازم تعقیب اورک ها م یشود. ۲۸ : ائومر درست بیرون جنگل فنگورن به اورکها م یرسد. ۲۹ : گریختن مریادوک و پیپین، و برخورد با چوب ریش. روهیریم ها هنگا م طلوع حمله را آغاز و اورک ها را نابود می کنند. فرودو از امین مویل به پایین سرازیر می شود و به گولوم برمی خورد. فارامیر قایق تشیع جناز هی بورومیر را می بیند. ۳۰ : شروع کنگرهی انتها. بازگشت ائومر به ادوراس و دیدار با آراگورن. مارس ۱ : فرودو، پگاه گذر از باتلاقهای مرگ را آغاز می کند. ادامه ی کنگره انتی . برخوردآراگورن با گندالف سفید. آنان عازم ادوراس می شوند. فارامیر میناس تی ریت را برای مأموریتی در ایتیلین ترک می گوید. فرودو به انتهای باتلاق ها می رسد. رسیدن گندالف به ادوراس و شفادادن تئودن. سواره نظام روهیریم ها برای مقابله با سارومان عازم غرب می شود. دومین نبرد گدارهای ایزن. ارکن براند مغلوب می شود. کنگره ی انتی بعدازظهر به پایان می رسد. انت ها راهپیمایی خود را به طرف ایزنگارد شروع می کنند و شب به آنجا می رسند. ۳ : عقب نشینی تئودن به گودی هلم. شروع نبرد شاخ آواز. انتها تخریب ایزنگارد را به پایان می رسانند. ۴ : تئودن و گندالف از گودی هلم عازم ایزنگارد می شوند . رسیدن فرودو به پشته سرباره ها در حاشیه ی برهوت مورانون. ۵ : تئودن ظهر هنگام به ایزنگارد میرسد. گفتوگو با سارومان در اورتانک . نزگول پروازکنان از روی محل اتراق در دول باران می گذرد. گندالف با پره گرین عازم میناس ت یریت می شود. فرودو در دیدرس مورانون مخفی می شود و با گرگ و میش هوا آنجا ترک می گوید. ۶ : دونه داین در ساعات اولیه بامداد به آراگورن می رسند. عزیمت تئودن از شاخ آواز به مقصد دره هارو. آراگورن نیز اندکی بعد راهی می شود. ۷ : فرودو را فارامیر به هنت آنون میبرد. آراگورن سر شب به دون هارو می رسد. را در پیش می گیرد؛ نیمه شب به جادههای مردگان. ۸ : آراگورن با دمیدن سپیده ارخ می رسد. فرودو هنت آنون را ترک می گوید. ۹ : رسیدن گندالف به میناس تیریت. فارامیر هنت آنون را ترک می گوید . عزیمت آراگورن از ارخ و ورود به کالمبل. فرودو هنگام گرگ و میش به جاده ی مورگول می رسد. آمدن تئودن به دون هارو. تاریکی اند کاندک از موردور به بیرون سرزیر می کند. ۱۰ : روز بی سپیده ی بسیج روهان. عزیمت روهیریم ها از دره ی هارو . فارامیر بیرون دروازه ی شهر با تلاش گندالف نجات می یابد. گذشتن آراگورن از رینگلو . سپاهی از مورانون کایر آندروس را به تصرف درمی آورد و وارد آنورین می شود. فرودو از چهارراه می گذرد، و عزیمت سپاه مورگول را م یبیند. ۱۱ : گولوم به دیدار شلوب میرود، اما با دیدن فرودو در خواب نزدیک است که پشیمان شود. دنه تور فارامیر را به ازگیلیات اعزام می کند. رسیدن آراگورن به لین هیر و ورود به له به نین. روهان شرقی از شمال مورد تهاجم قرار می یگرد. نخستین حمله به لورین. ۱۲ : گولوم، فرودو را به کنام شلوب راهنمایی میکند. عقب نشینی ف ارامیر به دژهای جاده ی میان آبگیر. تئودن در زیر مین ریمون اردو می زند . آراگورن دشمن را به طرف پلارگیر عقب می راند. انت ها متجاوزان به روهان را شکست می دهند. ۱۳ : دستیگری فرودو به دست اورکهای کیریت آنگول. دشمن په له نور را درمی نوردد . مجروح شدن فارامیر. رسیدن آراگورن به پلارگیر و غنیمت گرفتن ناوگان . تئودن در جنگل دروادان. ۱۴ : سام وایز، فرودو را در برج مییابد. به محاصره درآمدن میناس ت یریت. روهیریم ها به راهنمایی مردان وحشی به بیشه خاکستری می رسند. ۱۵ : در ساعات اولیه بامداد شاه جادوپیشه دروازهی شهر را درهم م یشکند. دنه تور خود را بر روی تل هیزم آتش می زند. نفیر شاخهای روهیریم ها با بانگ خروس شنیده می شود. نبرد په له نور . کشته شدن تئودن . آراگورن بیرق آرون را به اهتزاز درمی آورد. فرودو و سام می گریزند و در طول مورگای به سمت شمال می روند . نبرد در زیر درختان سیاه بیشه؛ تراندویل حمله نیروهای دول گولدور را دفع می کند. دومین یورش به لورین. ۱۶ : رایزنی فرماندهان. فرودو از فراز مورگای در بالای اردوگاه به کوه هلاکت می نگرد. ۱۷ : نبرد دیل. از پای درآمدن شاه براند و شاه داین پاآهنین . بسیاری از دورف ها و آدم ها در اره بور پناه می گیرند و محاصره می شوند. شاگرات شنل و زره نیم تنه و شمشیر فرودو را به باراد- دور می برد. ۱۸ : سپاه غرب از میناس تیریت عازم میشود. فرودو به دیدرس دهانه ی ایزن می رسد؛ اورک ها در جاده دورتانگ به اودون، به او می رسند. ۱۹ : سپاه به درهی مورگول میرسد. فرودو و ساموایز سفر خود را در طول جاده باراد-دور آغاز می کنند. ۲۲ : شب هولناک. فرودو و ساموای جاده را ترک م یگویند و به سوی کوه هلاکت در جنوب رهسپار می شوند. سومین حمله به لورین. ۲۳ : سپاه از ایتیلین بیرون میآید. آراگورن بزدلان را مرخص میکند. فرودو و سام وایز سلاح و تجهیزات خود را دور می اندازند. ۲۴ : فرودو و ساموایز مرحلهی آخر سفر خود را تا به پای کوه هلاکت ادامه م ی دهند . سپاه در برهوت مورانون اردو می زند. ۲۵ : سپاه غرب بر روی تپههای سرباره به محاصره د رمی آید . فرودو و سام وایز به سامات نئور می رسند. گولوم حلقه را به چنگ می آورد و در شکاف های هلاکت سقوط می کند. سقوط باراد- دور و نابودی سائورون. پس از سقوط باراد- دور و نابودی سائورون سایه از روی دل تمام کسانی که مخالف او بودند، برخاست و بیم و نومیدی بر دل خادمان و متحدان او مستولی گشت. لورین در آن هنگام سه بار از جانب دول گولدور مورد تهاجم قرار گرفت، اما علاوه بر شهامت مردم الف آن سرزمین قدرتی که در لورین اقامت داشت بزرگ تر از آن بود که کسی بتواند بر آن چیره شود، مگر آن که خود سائورون پا پیش م یگذاشت. اگر چه بیشه های واقع در مرزها ی آن سرزمین لطمات فراوان خورد، تهاجم دشمنان دفع شد؛ و هنگامی که سایه رخت بربست، کلبورن پیش آمد و سپاه لورین را با قایق های بسیار از آندوین گذراند. آنان دول گولدور را تصرف کردند، و گالادریل باروها را ویران و دخمه های آن را برهنه ساخت، و جنگل از پلیدی ها پاک شد. در شمال نیز جنگ و پلیدی بیداد م یکرد. قلمرو تراندویل مورد تهاجم واقع شد و نبردی طولانی در زیر درختان درگرفت و ویرانی های بسیار بر اثر حریق پدید آمد؛ اما دست آخر پیروزی نصیب تراندویل شد. و در روز سال نو الف ها، کلبورن و تراندویل در وسط جنگل با هم دیدار کردند ؛ و نام سیاه بیشه را بار دیگر ارین لاسگالن، بیشه ی برگ های سبز نام دادند. تراندویل ناحیه ی شمالی را تا به سرحد کوه هایی که در جنگل سربرآورده است، قلمرو خود کرد؛ و کلبورن بیشه جنوبی را در زیر ناروز در اختیار گرفت و آن را لورین شرقی نام دارد؛ اما جنگل گسترده میان این دو ناحیه به بورنینگها (اعقاب بئورن) و مردان جنگلی داده شد. اما پس از گذشتن گالادریل، بعد از گذشت چند سال کلبورن از قلمرو خود خسته شد و برای سکونت در نزد پسران الروند به ایملادریس رفت. الف های بیشه زار (سیلوان) در سبزبیشه بی مزاحمت باقی ماندند، اما در لورین متأسفانه فقط شمار معدودی از مردمان پیشین ساکن بودند و در کاراس گالادون دیگر خبری از روشنایی یا ترانه نبود. در همان زمان که لشکرهای بزرگ میناس تی ریت را در محاصره گرفته بود، سپاهی از متحدان سائورون که از دیرباز مرزهای قلمرو شاه براند را تهدید می کرد، از رود کارنن گذشت و سپاهیان براند را واداشت که به طرف دیل عقب نشینی کنند . وی در آنجا از کمک دور ف های اره بور برخوردار بود؛ و در کوهپایه نبردی عظیم درگرفت. جنگ سه روز به درازا کشید، ولی سرانجام شاه براند و شاه داین پاآهنین هر دو کشته شدند، و پیروزی نصیب شرقی ها شد . اما دشمنان نتوانستند دروازه را تصرف کنند، و بسیاری از دورف ها و نیز آدم ها در اره بور پناه گرفتند و محاصره را تاب آوردند. وقتی خبر پیروزی های بزرگ از جنوب رسید، سپاه شمالی سائورون خود را باخت؛ و محاصره شدگان قدم پیش گذاشتند و خصم را شکستند. و هزیم تشدگان به شرق گریختند و از آن پس دیگر مزاحمتی برای دیل فراهم نکردند. آنگاه سلطنت در دیل به بارد دوم پسر براند رسید و تورین سوم، یا تورین سن گخود، پسر داین در زیرکوه به جای پدر بر تخت نشست . آن دو سفیران خود را به مراسم تاجگذاری شاه ال هسار اعزام کردند؛ و قلمرو ایشان از آن پس تا زنده بودند، دوست گوندور باقی ماند؛ و آنان تحت الحمایه شاه غرب بودند.



صد سالگی سرزمین میانه مبارک
نوشته شده در سه شنبه 6 / 7 / 1393
بازدید : 598
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر



دانلود کتاب یاران حلقه
نوشته شده در پنج شنبه 3 / 7 / 1393
بازدید : 850
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
آپلود عکس و آپلود فایل" border="0">