پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
جنگل قدیمی
نوشته شده در چهار شنبه 20 / 5 / 1393
بازدید : 1088
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

 در دوران دوم جنگل بزرگی در سرزمین میانه قرار داشت که بیشتر درختان آن توسط نومه نوری ها قطع شدند، اما دو قسمت از آن در دوران سوم هنوز وجود داشت. تکه شمالی که جنگل قدیمی نامیده می شد و در مرزهای شرقی شایر قرار داشت و تکه جنوبی هم جنگل فنگورن بود.!؟




آرامگاه پادشاهان(محل آرمیدن ابدی آراگورن)
نوشته شده در چهار شنبه 20 / 5 / 1393
بازدید : 852
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

مقبره ای در خیابان ساکت رات دینن، که بین میناس تی ریت و کوه میندولوین قرار داشت. در آن خیابان بناهای یادبود رویداد های بزرگ تاریخ گوندور بود، و در میان مقبره های بسیار، آرامگاه پادشاهان و آرامگاه کارگزاران قرار داشت با قبر هایی با شکوه. در آرامگاه پادشاهان بود که آراگورن در سال ۱۲۰ دوران چهارم آرمید و آگاهانه جان خود را از دست داد. ( مردن به اختیار خود، قدرتی است در اختیار کسانی که از نسل پادشاهی نومه نور اند) 




نومه نور(منزلگاه باستانی دونه داین)
نوشته شده در چهار شنبه 20 / 5 / 1393
بازدید : 2253
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

جزیره‌ی پادشاهی دونه‌داین، که والار از اعماق دریاها برآوردند و به آدمیان، کسانی که طی سال‌های تاریک دوران نسخت وفادار باقی ماندند هبه کردند. اداین که در بلریاند سکونت می‌کردند تحت رهبری الروس نیم‌الف ، کسی که بر خلاف برادرش الروند در زمره‌ی آدمیان باقی ماند به آنجا نقل مکان کردند.

الروس نخستین پادشاه نومه‌نور گشت و نام تار- مینیاتور را برای خود برگزید. تحت فرمانروایی او و نوادگانش، مردمان نومه‌نور به عنوان قدرتمندترین ملت‌های آدمیان در تمام دوران رشد کردند. کشتی‌های نیرومند آنان در سال ۶۰۰ دوران دوم به سرزمین میانه بازگشت و آن‌جا بندرگاه‌ها و شهرهای مختلفی را پایه گذاری کردند.

ابتدای تاریخ نومه‌نور، ایشان پیمان و اتحاد نزدیکی با الف‌های تول ارسئا، که در نزدیکی سواحل غربی آنان قرار گرفته بود داشتند. الف‌ها اغلب آنان را ملاقات می‌کردند و آموزش‌های بسیاری برایشان ارمغان آوردند، اما خود نومه‌نوری‌ها از دریانوردی به سمت غرب قدغن گشته بودند، زیرا والار می‌ترسیدند که آنان به سرزمین‌های نامیرایان و زیستگاه الف‌ها رشک ورزند. چون نومه‌نوریان بزرگ‌تر گشتند و قدرتشان افزایش یافت، برخلاف «منع والار» عمل کردند و نهایتاً آر- آدوناخور، که در سال ۲۸۹۹ دوران دوم به پادشاهی رسید، آشکارا ضد آن سخن گفت گرچه جرئت مبارزه با آن را پیدا نکرد.

آخرین پادشاه نومه‌نور آر – فازارون زرین بود، که مقام پادشاهی قانونی ملکه تار – میریل را در سال ۳۲۵۵ دوران دوم غصب کرد. او نیروهای خود را برای جنگ علیه سائورون به سرزمین میانه فرستاد و قدرت اهالی نومه‌نور چنان عظیم بود که خود نیروهای سائورون وی را ترک گفتند. سائورون که فرصتی برای نابودن کردن دشمن خویش یافته بود خواستار صلح گشت و به همراه شاه به نومه‌نور آمد. او به تدریج اعتماد آر – فازارون را جلب کرد و او را متقاعد ساخت که آشکارا ضد والار بادبان بکشد. سال ۳۳۱۹ دوران دوم، آر-فازارون ناوگان بسیار بزرگی را به سمت غرب رهبری کرد اما به محض آن که پای خود را بر روی سواحل ممنوعه نهاد سرزمین هبه گشته به آدمیان در میان امواج دریاها بلعیده شد و از میان رفت.

تعداد اندکی از این ویرانی نجات یافتند؛ الندیل، پسرانش و یارانش که خود را برای فاجعه آماده ساخته و بر کشتی نشسته بودند از میان دریا، به سرزمین میانه رانده شدند. آنان قلمروهای مشهور آرنور و گوندور را پایه گذاری کردند جز بازتابی کم‌شو از شکوه نومه‌نور در هنگام اوج خویش هیچ نبودند.

نکته:
باید توجه داشت که شهر اوندوستو و جاده‌ای که از رومنا به سمت آندونیه می‌رود هرگز توسط تالکین به تصویر کشیده نشد. محل آنان به خوبی توضیح داده شده اما نباید موقعیت آنان بر روی نقشه را دقیق پنداشت. 




آیا می دانستید؟
نوشته شده در چهار شنبه 20 / 5 / 1393
بازدید : 890
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

آیا می دانستید «برت مک کنیز» که در «فیلم هابیت» نقش «لیندیر» همان اِلفی که در ریوندل به استقبال گندالف می آید، همان اِلفی است که در «فیلم بازگشت پادشاه» مسئول همراهی «آرون» تا «بندرگاه های خاکستری» بود؟ کار اصلی ایشان خوانندگی است و سال گذشته برای ترانه فیلم «The Muppets » برنده جایزه اسکار شد.
آیا می دانستید «جد بروفی» بازیگر نقش «نوری» پدر همان بچه ای است که در «فیلم بازگشت پادشاه» در صحنه مکاشفه «آرون» نقش کودکی «الداریون» را بازی می کرد؟ ایشان همچنین در «فیلم دو برج» نقش «شارکو» فرمانده «وارگ سوار ها» را بازی کرده و در «فیلم بازگشت پادشاه» نقش یک «اورک» را ایفا می کند.
آیا می دانستید «آدام براون» بازیگر نقش «اوری» برای اولین بار بازی در یک فیلم سینمایی را با «هابیت» تجربه کرده و قبل از آن فقط در یک سریال تلویزیونی بازی کرده بود؟
آیا می دانستید «فرن والش» همسر «پیتر جکسون» و از اعضای تیم نویسندگان «هابیت» در فیلم «ارباب حلقه ها» صدای جیغ «نزگول» را ادا کرده است؟ در آن زمان او مریض بوده و یکی از تکنسین های صدا به او می گوید برای گرفتن حس درست هنگام ادای این صدا طوری جیغ بزند که گویی «پیتر جکسون» حق ساخت «سیلماریلون» را خریده است!
آیا می دانستید نام «فلیپا بوینس» از نویسندگان فیلمنامه «هابیت» و «ارباب حلقه ها» در زبان یونانی به معنی «عاشق اسب» است و شکل آنگلو -ساکسون این اسم «Eowyn» نام یکی از شخصیت های «ارباب حلقه ها» می شود؟
آیا می دانستید «ایان مک کالن» قبل از بازی در نقش «گندالف» هیچ کدام از کتاب های «تالکین» را نخوانده بوده است؟ او همچنین مجبور شد برای ایفای این نقش از یک بینی پروتزی استفاده کند. در ضمن ایشان تنها بازیگر سه گانه «ارباب حلقه ها» بود که نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
آیا می دانستید که تکنیسین صدای سه گانه «ارباب حلقه ها»، صدای «مرکب نزگول» را توسط باد کردن پلاستیک های زباله (با فشار زیاد) و بعد خالی کردن آن ها بو جود آورده است؟ و این که صدای بالروگ را از کشیدن دو قطعه بتن روی هم درست شده است؟
آیا می دانستید «ایان هولم» بازیگر نقش «بیلبو» در «ارباب حلقه ها» و «هابیت» (بیلبوی پا به سن گذاشته) سی و سه سال پیش در اقتباس رادیویی «ارباب حلقه ها» نقش فرودو رو ایفا کرده بود؟
آیا می دانستید «ریچارد آرمیتاژ» بازیگر نقش «تورین سپربلوط» در «سه گانه هابیت»، در کودکی در تئاتری برگرفته از «کتاب هابیت» نقش یه اِلف را بازی کرده بود؟
آیا می دانستید «سیلوستر مک کوی» بازیگر نقش «راداگاست» در «فیلم هابیت» از کاندیداهای ایفای نقش «بیلبو بنگینز» در «سه گانه ارباب حلقه ها» بوده است؟ هر چند که در انزمان از ایفای این نقش صرف نظر کرد.
آیا می دانستید «کیت بلانشت» بازیگر نقش «گالادریل» به واسطه باردار شدنش توانست این نقش را بازی کند؟ چون قبل از آن قرار بود در فیلم «تاجر ونیزی» بازی کند اما به خاطر بارداری از آن پروژه انصراف داده و پس از آشنایی با «ایان مک کلن» به تیم بازیگری «ارباب حلقه ها» اضافه می شود.
آیا می دانستید «ویگو مورتنسن» بازیگر نقش «آراگورن» برای ایفای این نقش در آخرین لحظات جانشین «استوارت تونسند» شد و اگر علاقه شدید پسرش به رمان «تالکین» نبود به این نقش نمی رسید؟
آیا می دانستید «کریستوفر لی» بازیگر نقش «سارومان» تنها فرد از تیم بازیگری «ارباب حلقه ها» بوده که شخصا با تالکین ملاقات داشته است؟ او یک تالکین شناس حرفه ای است و بارها از حذف صحنه مرگش در نسخه سینمایی «ارباب حلقه ها» گلایه کرده است.
آیا می دانستید در جریان اقتباس از روی رمان «ارباب حلقه ها» از ۲۷ نسخه کتاب استفاده شد؟ بسیاری از این نسخه ها برگ برگ شدند زیر جمله ها خط کشیده می شد یا حاشیه نویسی می شد.
آیا می دانستید «شان بین» بازیگر نقش «برومیر» تنها جایزه سینمایی اش را برای بازی در فیلم «بازگشت پادشاه» دریافت کرده است که تنها سه ثانیه در آن حضور دارد (نسخه سینمایی)؟ او همچنین گفته تنها دلیلی که باعث شد نقش «برومیر» و «اودیسه» ( در فیلم تروی) را قبول کنه این بوده که از اینکه به عنوان یک شخصیت بد ذات شناخته بشود (در اثر ایفای تعداد زیادی نقش منفی) خسته شده بوده.


آیا میدانستید«اُرلاندو بلوم» بازیگر نقش «لگولاس» در ابتدا برای ایفای نقش شخصیت «فارامیر» گزینش شده بود؟ نام اصلی این بازیگر «ارلاندو جاناتان بلانشارد بلوم» یکی از طولانی ترین نامهای بازیگران هالیوود هست.


آیا می دانستید که «پیترجکسون» در ابتدا از «بیلی بوید» بازیگر نقش «پیپین» خواست که برای بازی در این نقش لهجه اسکاتلندیش را کنار بگذارد اما بعدا منصرف شد؟ یکی از دلایل این کار این بود که در «کتاب هابیت» چنین آمده که مخترع بازی گلف یکی از اسلاف «خاندان توک» بوده و از آنجا که در واقعیت بازی گلف یک بازی اسکاتلندی است، «جکسون» به این نتیجه می رسد که لهجه اسکاتلندی برای «پره گرین توک» چندان هم دور از ذهن نیست. جالب است بدانید که «جکسون» برای گرفتن تست بازیگری از «بوید» شخصا به اسکاتلند سفر کرد. در ضمن «بوید» ترانه ای به نام «The Steward of Gondor» را برای فیلم «بازگشت پادشاه» نوشته و اجرا کرده است.


آیا می دانستید برخی از صحنه های «فیلم ارباب حلقه ها» که نیاز به جلوه ها ی ویژه کامپیوتری با دقت بیشتری داشتند زمانی به پایان رسیدند که فیلم اسکار بهترین جلوه ها ی ویژه را از آن خود کرده بود ؟


آیا می دانستید هنگامی که اولین بار «گندالف سپید» را می بینیم. عوامل فیلم صدای او را با صدای «سارومان» ترکیب کردند؟ و چشمان او را نیز با چشمان «سارومان» ( کریستوفر لی) جا به جا نموند تا با ایجاد یک تنش کوچک در شما، فکر کنید به واقع او سارومان است؟


آیا می دانستید «برد دوریف» بازیگر نقش «گریما» در طول ساخت فیلم مجبور شد ۵ بار ابروهایش را بتراشد؟


آیا می دانستید «جان رایس دیویس» بازیگر نقش «گیملی» برای ایفای این نقش مجبور بوده بیش از ۵ ساعت زیر گریم بشینه؟ او به موادی که در گریمش به کار می رفته حساسیت داشته و مجبور بوده هر سه روز یکبار جلوی دوربین برود. جالب است بدانید با اینکه او نقش یک «دورف» را بازی کرده ولی بلند قد ترین فرد در بین «یاران حلقه» است.


آیا میدانستید «سه گانه ارباب حلقه ها» بیشترین عوامل تولید را در تاریخ سینمای جهان داشت؟ تقریبا ۲۴۰۰ نفر در پشت و جلوی دوربین برای این فیلم زحمت کشیدند.


آیا می دانستید سکانس‌های مربوط به «کریستوفرلی» بازیگر نقش «سارومان» در «فیلم هابیت» بدلیل کهولت سن و نقش کم او در یکی از استودیو‌های انگلیسی فیلمبرداری شد تا او مجبور نشود مسافت طولانی تا نیوزیلند را مسافرت کند؟


آیا می دانستید مدل سازی «شلوب» بر اساس شکل ظاهری یک نوع عنکبوت به نام«tunnelweb» که در نیوزیلند زندگی می کند صورت گرفته است؟


آیا می دانستید «پیترجکسون» مجبور شد شخصا ۵۰ هزار دلار هزینه کند و یک نوار تبلیغاتی ۳۵ دقیقه ای از «ارباب حلقه ها» تهیه کرده تا به استودیوهای هالیوود نشان دهد و فیلمنامه پیشنهادی خود را به هشت کمپانی فیلم سازی هالیوود فرستاد اما تنها یکی از آن ها جواب داد: «نیولاین استودیو»


آیا می دانستید اولین اورکی که «آراگورن» در «نبرد پله نور» می کشد، در واقع پسر اوست که نقش آن اورک را بازی می کرد؟


آیا میدانستید بنابر ادعای «جان هو» و «آلن لی»، هابیت اولین فیلمی است که تولیدش از همان ابتدا بر پایه سه‌بعدی طراحی شده و حتی «استوری بورد‌های» فیلم سه‌بعدی هستند؟ تا جایی که یکی از آنها در صفحه قرمز سکانسی را طراحی می‌کرد و دیگری در صفحه آبی رنگ و سپس دو صفحه را با هم ادغام می‌کردند؟


آیا می دانستید «پیتر جکسون» برای اولین بار کتاب «ارباب حلقه ها» را در سال ۱۹۷۸ بعد از دیدن کارتون «ارباب حلقه ها» ساخته «رالف‏ باکشی» خوانده و در واقع با دیدن فیلم «باکشی» ترغیب به خوندن کتاب شد؟


آیا می دانستید بین تمامی کاراکتر های «ارباب حلقه ها» و «هابیت» کاراکتر مورد علاقه و نزدیک به شخصیت «جکسون» به گفته خودش «بیلبو بگینز» است؟ چون ماجراجویی را دوست ندارد و ترجیح‏ می‏دهد در خانه بماند و کنار آتش کتاب‏ بخواند.


آیا می دانستید که «الیجا وود» اولین کسی بود که در اکتبر ۲۰۰۱ به «کلوب هواداران فیلم ارباب حلقه ها» پیوست و حتی به خاطر همین در تیتراژ هم از او تشکر شد ؟


آیا می دانستید «لیو تایلر» بازیگر نقش «آرون» برای ایفای این نقش وقت زیادی را صرف تمرین شمشیر بازی کرده و مهارت خوبی هم بدست آورد اما بعدا فیلمنامه عوض شد و او نتوانست از مهارتش استفاده کند؟ جالب است بدانید که فرزندش درست در روزی که نسخه «اکستندد ارباب حلقه ها» منتشر شد به دنیا آمد. نکته جالب دیگر اینکه که خانم تایلر هیچگاه به کلاس بازیگری نرفته است.


آیا می دانستید «اندی سرکیس» در«فیلم هابیت» نه تنها دوباره نقش «گالوم» رابازی می‌کند بلکه به عنوان دستیار دوم «پیترجکسون» پشت صحنه‌ها حضوردارد؟


آیا میدانستید در حین ساخت «فیلم هابیت» نخست‌وزیر نیوزلند به شخصه کمک فراوانی کرد تا کار تهیه فیلم به سهولت انجام بپذیرد؟ نیوزلند و «سرزمین میانه» در ارتباطی تنگاتنگ هستند تا جایی که اگر فیلم‌های هابیت در جای دیگری ساخته می‌شد، نیوزلند درآمدی نزدیک به یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار را از دست می داد. این فقط شامل درآمدی نیست که از طریق ساخت لوکیشین‌ها به دست می‌آید؛ بلکه توریست‌های زیادی هستند که این فیلم‌آنها رابه این کشور سرازیر می‌کنند.


آیا می دانستید «شون آستین» بازیگر نقش «سام وایزگمجی» درصحنه ای که به دنبال «فرودو» وارد آب می شود پایش روی تکه ای شیشه شکسته که در رودخانه بوده می رود و براثر شدت خونریزی به بیمارستان منتقل می شود؟ جالب است بدانید پدر او «جان آستین» از کاندیداهایای ایفای نقش «گندالف» بود. درضمن این پدر و پسر از معدود پدر و پسرهایی هستند که هردو دریک فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم بازی کرده اند.


آیا می دانستید در جریان ساخت «ارباب حلقه ها»، «کریستوفر لی» (بازیگرنقش سارومان) هر روز بخش‌هایی از کتاب را که مربوط به فیلم‌برداری آن روز می‌شد را برای بقیه می‌خواند؟ 




مهمانخانه بری(اسبچه راهوار)
نوشته شده در چهار شنبه 20 / 5 / 1393
بازدید : 918
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

مهمانخانه قدیمی به نام “اسبچه راهوار”، مکانی برای ملاقات مردم بری و مسافران. ساختمان سنگی سه طبقه که از قسمت اصلی و دو جناح که محوطه را محصور می کرد تشکیل شده بود و اتاقهایی برای انسانها و هابیتها داشت. خانواده باتربر از دیرباز اداره مهمانخانه را برعهده داشتند، و در زمان جنگ حلقه بارلیمن باتربر عهده دار آن بود. 




آمون سول
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 980
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

زمان : برج در این منطقه بسال ۳۳۲۰ دوران دوم ساخته، و در سال ۱۴۰۹ دوران سوم سوزانده و نابود شد.


مکان: در شرق بری، منتهی الیه جنوبی تپه های ودر

نام های دیگر: ودرتاپ

نام الفی تپه ای که در میان انسان ها ودر تاپ خوانده می شود و در سرحد جنوبی تپه های ودر سر بر آورده است.

آمون سول در نزدیکی مرکز پادشاهی باستانی آرنور قرار داشت و الندیل برجی بلند روی قلّه اش برای نگهداری پلان تیر سرزمینش ساخته بود. در سالهای بعد آرنور به سه فرمانروایی کوچک تر تجزیه گشت و برج آمون سول نقطه ای قرار داده شد که این سه بهم می رسیدند. بالاخره این برج توسط نیرو های انگمار نابود شد اما پلان تیر را از آنجا خارج و به فورنوست برده شد.

در پایان دوران سوم برج آمون سول برای قرن ها ویرانه بود ولی همچنان بلند ترین نقطه تا مایل ها آن سو تر در آن نواحی باقی ماند. اینجا بود که گندالف با سواران سیاه مبارزه کرد و بعد ها نیز فرودو در گودی زیر تپه مجروح شد. 




آراگورن اله سار
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1205
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

عهد: ۱ مارچ ۲۹۳۱ دوران سوم تا ۱۲۰ دوران چهارم[۱]

سرکرده دونه داین (حداقل) از ۲۹۳۳ دوران سوم

نژاد: انسان

گروه: از اعقاب خاندان ایسیلدور، خاندان خودش که با عنوان تلکونتار شناخته می‌شود را تاسیس کرد.

معنی: نا مشخص، اما «آرا»، «ارباب» یا «شاه» معنی می‌دهد.[۲]

دیگر نام‌ها: اله سار، استل، امید، پا دراز، استرایدر، تورنوگیل، بادپاادپا

عناوین: سرکرده دونه داین، سرکرده شمال، دونادان، عقاب ستاره، انوینیاتار، پادشاه بزرگ، وارث ایسیلدور، پادشاه تمام دونه داین، پادشاه غرب، ارباب دونه داین.


وارث ایزیلدور به واسطه سی و نه نسل، رئیس دونه داین شمال و پس از جنگ حلقه، پادشاه قلمرو از نو متحد آرنور و گوندور. گندالف او را «بزرگ‌ترین مسافر و شکارچی در این دوره جهان» نامیده. آراگورن قبل از این که سلطنت خود را باز ستاند، ماجراهای بسیار بزرگی را تجربه کرد و به بسیاری از سرزمین‌های دور سفر کرد.

او به عنوان وارث آراتورن دوم از دونه داین شمالی متولد شد، آراگورن، در حالی که تنها دو سال از عمرش می‌گذشت، پدر خود را توسط اورک ها از دست داد. مادرش گیلرائن او را به ریوندل، جایی که الروند پرورش او را به عهده گرفت برد. در ریوندل هویت او پنهان شد و او تنها با نام استل در طول سالهای کودکیش شناخته می‌شد. تنها در سن بیست سالگی بود که الروند او را از اصل و نسب واقعی‌اش آگاه کرد و به او دو نشانه از جایگاهش به عنوان وارث ایسیلدور داد: حلقه باراهیر و تکه‌های نارسیل. نیز در این زمان بود که او برای اولین بار آرون را ملاقات کرد.

پس از آگاه شدن از جایگاه حقیقی‌اش از الروند اجازه مرخص شدن طلبید و عازم سرزمین‌های وحشی سرزمین میانه گردید. خیلی زود پس از آن گندالف را ملاقات کرد و این دو تبدیل به دوستانی صمیمی شدند. پس از آن او شروع به یک رشته ماجراجویی در سرزمین میانه کرد. در سرزمین‌های جنوبی، تنگل از روهان و اکتلیون دوم از گوندور هر دو را خدمت کرد. هرچند که او دوباره نام مستعاری برگزید و خود را تورنوگیل می‌خواند. پس از پیروزی بزرگی بر دریانوردان اومبار، خدمت در گوندور را ترک کرد و به شرق سفر کرد.

در نهایت سفرهایش او را به لورین کشاند، جایی که دوباره با آرون ملاقات کرد، آن‌ها عشقشان به هم را روی تپه سبز کرین آمروت اعلام کردند و آراگورن حلقه باراهیر، میراث باستانی خانواده‌اش را به آرون داد. اخبار این موضوع الروند را متاسف کرد و وقتی آراگورن به ریوندل بازگشت الروند به او هشدار داد. در این زمان بود که مادرش، گیلرائن، خانه الروند را ترک کرد و خیلی زود پس از آن درگذشت.

در سال‌های بعد او دوباره با گندالف همراه شد. سال‌ها قبل، وقتی آراگورن هنوز کودک بود، گندالف از موجودی به نام گالم آگاه شد که حلقه اعظم را قبل از این که به بیلبو بگینز برسد در تملک داشت. آراگورن قبول کرد که به شکار گالم برود و سرانجام او را در مرزهای باتلاق مردگان در مرزهای موردور یافت. از آنجا او را از سرزمین‌های وحشی سرزمین میانه به شمال برد تا زمانی که به قلمرو تراندویل در شمال سیاه بیشه رسید، جایی که گالم زندانی و توسط گندالف بازجویی شد. اینجا بود که دخالت مستقیم آراگورن در وقایع جنگ حلقه آغاز گردید.

سال بعد، با آگاهی از طرح گندالف مبنی بر این که حلقه باید توسط فرودو بگینز از شایر بیرون آورده شود، آراگورن عازم یافتن و محافظت از حامل حلقه شد. در جاده شرق شایر او چهار هابیت را دید که یکی از آن‌ها خود را بگینز معرفی می‌کرد. او مخفیانه این چهار تن را به سمت شرق تا بری دنبال کرد، جایی که در نهایت هویتش را بر آنان آشکار کرد و به آنان پیشنهاد کرد که تا ریوندل راهنمایشان باشد. زین سان سفری طولانی و سخت آغاز شد که طی آن فرودو زخمی مهلک برداشت، اما در نهایت او آنان را به سلامت به خانه ای آورد که کودکی‌اش را در آن سپری کرده بود. آنجا، مردمانی از سراسر سرزمین میانه برای شورایی جمع شدند، شورای الروند، شورایی که در آن تصمیم گرفته شد تا گروهی از نه پیاده فرستاده شود تا کوه هلاکت در سرزمین موردور را بجویند و حلقه را نابود کنند. آراگورن یکی از این نه تن بود و قبل از این که عازم شود، چلنگران ریوندل قطعات نارسیل را گرفتند تا آن را از نو شکل داده و تبدیل به شمشیر جدیدی برای آراگورن کنند، شمشیری که او آندوریل نامید، شعله غرب.

گندالف گروه را از ریوندل از سرزمین‌های وحشی و خالی غرب کوهستان مه آلود به جنوب هدایت کرد. آنان سعی کردند تا با عبور از گذرگاه شاخ سرخ از کوه‌های مه آلود بگذرند، ولی وقتی موفق نشدند، راه خطرناک و تاریک موریا را در پیش گرفتند. آنجا با یک بالروگ مواجه شدند و گندالف از دست رفت، گرچه باقی گروه از طریق دروازه شرقی فرار کردند. از آنجا آراگورن وظیفه رهبری را بر عهده گرفت و باقی گروه را به لورین و سپس از رودخانه بزرگ، به پایین، به پارت گالن در بالای رائوروس هدایت کرد.

پای آمون هن گروه پراکنده شد: یکی از اعضا، بورومیر، کشته شد، حال آنکه فرودو و سام وایز عازم شرق شدند و مریادوک و پره گرین توسط اورک ها دستگیر شدند و به غرب برده شدند. پس از کمی رایزنی آراگورن تصمیم گرفت تا اورک ها را تعقیب کند و مری و پیپین را نجات دهد. پس او به همراه لگولاس و گیملی، بدون خستگی رد را به بیرون از امین مویل و از میان چمنزار روهان تعقیب کرد. آنجا، او ائومر را ملاقات کرد، کسی که به او اسبی به نام هاسوفل را قرض داد، از آن پس سه نخجیرگر به سفرشان ادامه دادند تا به جنگل فنگورن رسیدند.

در فنگورن، آراگورن دریافت که دوست دیرینش گندالف، در حقیقت زنده است، اما به عنوان گندالف سپید باز گشته است. وقتی سه نخجیرگر آگاه شدند که مری و پیپین در امان هستند، گندالف را تا ادوراس همراهی کردند، جایی که گندالف تئودن را شفا داد و همراه ارتش روهان به هلمز دیپ عازم شد. آراگورن، پس از مبارزه دلاورانه ای علیه نیروهای سارومان در نبرد شاخ آواز، با خویشان شمالی‌اش مواجه شد: سی نفر از دونه داین که هالباراد هدایتشان می‌نمود و همراه آنان پسران الروند، الادان و الروهیر. همچنین دونه داین با خود اسب خود آراگورن را همراه آورده بودند، روهیرین و پسران الروند حامل پیغامی از جانب پدرشان بودند که یک پیشگویی باستانی از مالبت پیشگو را به آراگورن یادآوری می‌کرد.

پیشگویی از مردان مرده ای سخن می‌گفت که زیر دویموربرگ، واقع در کوهستان سپید در جنوب روهان مسکن داشتند. پس آراگورن با گروه خاکستری‌اش عازم یافتن جاده‌های مردگان شدند. هنگامی که به آنجا رسید، اعتبارش به عنوان وارث ایسیلدور، مردگان را قانع کرد تا او را خدمت کنند و آنان او را به بیرون از کوه‌ها، از میان زمین‌های گوندور، به شرق دنبال کردند. در بالا دست مصب های آندوین آنان به شهر بندری پلارگیر آمدند، جایی که یک ناوگان دزدان دریایی را کاملا مغلوب کردند و کشتی‌هایشان را به تصرف خود در آوردند. با مرخص کردن ارتش مردگان، آراگورن اسیران درون کشتی‌ها را آزاد کرد و با ملحق کردنشان با مردانی از ایالات گوندور که او را دنبال می‌کردند، او قادر بود تا کشتی‌ها را با مردان پر کند و به سمت شمال، به میناس تیریت براند.

ناوگان به سوی هارلوند حرکت کرد، بندر جنوب میناس تیریت، آنجا شهر را محاصره شده یافتند. هنگامی که کشتی‌ها رسیدند، در ابتدا مدافعان شهر نگران شدند، اما آراگورن بیرقش با نشان درختی سپید بر زمینه سیاه را برافراشت و نیروهای گوندور دریافتند که نیروی جدیدی از متحدین آمده است. برخلاف نابرابری ترسناک نیروها و شانس به ظاهر بد، نبرد بزرگ پله نور به پیروزی انجامید و میناس تیریت در مقابل نیروهای ارباب مورگول نجات یافت.

دنه تور خادم میناس تیریت، از روی جنون جان خودش را گرفته بود و حین نبرد نابود شده بود. آن موقع، آراگون می‌توانست سلطنت گوندور را برای خود طلب کند، اما تصمیم گرفت که چنین نکند. به جایش فرماندهان غرب تصمیم گرفتند تا از اندرزهای گندالف پیروی کنند. تدبیر آنان این بود که بدون هیچ امیدی به موفقیت، به جنگ موردور عازم شوند تا توجه چشم سائورون را از فرودو، حامل حلقه منحرف کنند، کسی که تنها امید حقیقی‌شان به پیروزی در او نهفته بود.

در مقابل دروازه سیاه موردور، آراگورن سائورون را دعوت به جنگ کرد و با نیرویی منکوب کننده از اورک ها، ترول ها و مردان وحشی مواجه شد. نیروی کوچک گوندور حتما نابود می‌شد، اما در آن زمان حلقه به آتش انداخته شد و با آن، نیروی سائورون نابود گشت.

پس از پیروزی بر سائرون، آراگورن پادشاهی را پذیرفت و توسط گندالف در مقابل دروازه تخریب شده میناس تیریت، قبل از ورود به شهر، با عنوان شاه السار تاج گذاری شد. در نیمه تابستان همان سال، او با آرون ازدواج کرد و بنابراین او را ملکه خود گرداند. سپس، یاران حلقه متحد شده، به غرب و شمال، به سوی خانه‌هایشان سفر کردند و آراگورن آنان را تا ایزنگارد همراهی کرد؛ و آنان را پایین دامنه‌های دول باران وداع گفت.

طی دوران طولانی حکومتش گوندور رونق یافت، پادشاهی شمالی دوباره برقرار گشت و بار دیگر با پادشاهی جنوبی ادغام گشت تا قلمرو از نو متحد را شکل دهد. گرچه صلح و آزادی به سرزمین‌های غربی بازگشت، اهریمننان در شرق سقوط سائورون را دوام آوردند و آراگون با شاه ائومر از روهان برای مقابله با آنان تاخت. آرون برایش پسر و وارثی به دنیا آورد، الداریون، همچنین حداقل دو دختر نیز به دنیا آورد. نهایتا هنگامی که پایان زندگی‌اش سر رسید، او آن را (سلطنتش را؟) با تمایل تحویل داد، همان طور که پادشاهان باستانی نومه نور، اجداد دورش، چنین کرده بودند.

[۱] در بعضی از ویرایش‌های فرمانروای حلقه‌ها، در پیوست I (iii) جمله ای آمده که می‌گوید’آراگورن در حقیقت صد و نود سال زیست…’ این خطایی بود که بعدا این گونه اصلاح شد’دویست و ده سال زیست’.

[۲] در حقیقت یک دستنوشت اولیه از پیوست A به معنی نام آراگورن اشاره می‌کند. با استناد به این مطلب، وقتی آراتورن پسرش را نامگذاری کرد، مادربزرگ آراگورن، آن را ‘شجاعت شاهوار’ تعبیر کرد. در نهایت، تالکین این نسخه از داستان را کنار گذاشت، اما این مشخص نیست که آیا او ‘شجاعت شاهوار’ به عنوان معنای آراگورن را نیز کنا گذاشت یا نه. 




بازدید : 1125
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

زمان: نامعلوم است. اما با درنظر گرفتن ارتباط بین نفرین ایسیلدور و سالهای نفرین شده میتوان فهمید که از سال ۳۴۳۰ دوران دوم (زمانی که آخرین اتحاد فراخوانده شد) تا سیزدهم مارس سال ۳۰۱۹ از دوران سوم زمانی که آراگورن مردان مرده را از نفرین رهاند، ادامه داشته است. (جمعا تقریبا ۳۰۳۰ سال)
نژاد: انسان
فرهنگ: مردان کوهستان
جایگاه: مسیر مردگان
معنی: به نظر می رسد که به نفرین ایسیلدور مربوط باشد.
دیگر اسامی: احتمالا برابر با سالهای تاریکی است.

بطور دقیق مشخص نیست اما ظاهرا به سالهای بسیاری که مردان مرده زیر دویموربرگ بودند اطلاق می شده است. نفرین ایسیلدور، برای خیانت آنها در سالهای پایانی دوران دوم باعث شد که آنها در طول دوران سوم نفرین شده باقی بمانند، تا زمانی که آراگورن آنها را از بند این نفرین رهانید و بنابراین از زاویه ی دید مردان مرده سالهای نفرین شده همان دوران سوم است.

بعضی از منابع احتمالی دیگر پیشنهاده کرده اند و آن این است که سالهای نفرین شده به سالهای تاریکی یعنی دوران دوم اطلاق می شده که سائرون بر سرزمین میانه حکمرانی می کرد. این یک توضیح بسیار خوب است (در این حالت مردان مرده طی سالهای تاریکی نبوده اند). اما ارتباط طبیعی بین نام نفرین شده و نفرین ایسیلدور به نظر می رسد که احتمال اول صحیح تر باشد. 




تقویم ایملادریس(گاهشمار ریوندل)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1290
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

تقویمی که الف‌های ریوندل از آن استفاده می‌کردند. در واقع تنها تقویم الفی است که جزئیات آن شناخته شده است. ساختار سال(لوآ) با آنچه در تقویم انسان‌ها مشاهده می‌شود کاملا متفاوت است. به علت نامیرا بودن الف‌ها زمان برای آن‌ها سریع‌تر از انسان‌های فانی می‌گذرد. این امر در تقویم آنها منعکس شده که تنها شش ماه (یا فصل) دارد که دوتای آنها شامل ۷۲ روز و چهارتای آنها شامل ۵۴ روزمی‌شود. نام‌های آنها عبارت است از: تویله، لایره، یاویه، کوئله، هریوه و کویره. همچنین روزهای جشنی در پایان هر سال و آغاز سال بعد وجود داشتند و نیز در میانه سال (اندری) که در پایان یاویه یا پاییز قرار داشتند. 




بازدید : 1160
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

اگرچه ارو مرگی از برای شما در ائا مقرر نداشته است و شما را از بیماری آسیبی نیست، اما کشته میشوید، و کشته خواهید شد: از زخم سلاح و شکنجه و اندوه ….»

از نفرین ماندوس

کوئنتا سیلماریلیون فصل ۹-حدیث گریختن نولدور

پس از تعقیب در جاده ای طولانی بسوی شمال در خارج از والینور و در امتداد سواحل خالی از سکنه آمان، فئانور و نولدوری که از او پیروی کرده بودند، شخصی عجیب را که بر صخره‌ای بر فراز آن‌ها قرار داشت یافتند کسی که از یک پیشگویی که از طرف والار فرستاده شده بود سخن گفت. اگرچه برای برخی این شخص شناخته شده نبود، ولی تصور می‌رود که خود ماندوس بوده است و بنابراین کلماتی را که ماندوس گفت در زمانهای مختلف به عنوان نفرین یا تقدیر ماندوس یا پیشگویی شمال شناخته می‌شود.

این نفرین بیشتر بر فئانور و بقیه کسانی که سوگند به محافظت از سیلماریل ها خورده بودند گذاشته شد اما آینده تاریکی را برای نولدور پیشگویی کرد که پر از خیانت، حوادث غمبار و مرگ بود. حتی به کسانی که زنده ماندند چیزی وعده داده نشد جز محو شدن در برابر فرزندان کوچک‌تر (انسان‌ها) که در شرف بیدار شدن در سرزمین میانه بودند.

برادر ناتنی فئانور، فینارفین تحت تأثیر کلمات پیشگویی قرار گرفت و به همراه تعداد زیادی از پیروان به والینور بازگشت هرچند که خود فئانور پیام ولار را نپذیرفت و از دریای بزرگ عبور کرد و به سرزمین میانه بازگشت. نفرین ماندوس خیلی زود کار خود را شروع کرد: خود فئانور در زمان کوتاهی پس از اینکه در بلریاند ساکن شد، کشته شد و بقیه کسانی که از او پیروی کرده بودند در اثر نفرین ماندوس به شکلی سقوط کردند. 




دنیای اشباح
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1060
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

وجه اسرارآمیز دیگری از واقعیت که حلقه، دارنده‌ی خود را بدان می‌کشید. موجودات خاصی مانند اشباح حلقه در مرز میان دو دنیا، یعنی دنیای ما و دنیای اشباح حیاتی دوگانه داشتند. اشباح، در دنیای ما نیمه‌شکلی داشتند ولی در دنیای خود، شکل محکم‌تری می‌گرفتند. اشباح قدرت آن را نیز داشتند که دیگران را به واقعیت دنیای خود بکشند و کوشیدند با استفاده از سلاح افسون شده با فرودو چنین کنند. ظاهراً از این قدرت برای ترساندن خدمتکاران خود نیز استفاده می‌کردند. «هم‌چنین که نگات می‌کنه انگاری پوستو می‌کنه و لخت و عور ولت می‌کنه تو تاریکی اون ور.» -گورباگ در دو برج، کتاب پنجم، فصل ده.

ولی تنها اشباح و دارندگان حلقه در دنیای مذکور زندگی نمی‌کردند. الف‌ها به شکلی درخشان و منور در سمت دیگر آستانه بودند. حداقل فرودو گلورفیندل را هنگامی که خودش در نزدیکی این دنیا بود دید. بعدها گندالف گفت که چنین اتفاقی برای الف‌های برین عادی به شمار می‌رفت.

تالکین چندان جزئیاتی در مورد «سمت دیگر» ارائه نمی‌کند ولی اغلب در روایت‌هایی که در ادبیات عامه آمده بدان اشاره شده است. در داستان‌های مذکور، بسیار معمول است که پری‌ها و الف‌ها یا حتی موجودات نه‌ چندان خوشایند را نیز می‌توان دید که میان دنیای ما و قلمروی اسرارآمیز خودشان رفت و آمد دارند. در واقع، داستان‌های فوق بخشی از خاستگاه «سرزمین پریان» به شمار می‌روند و ظاهراً تصور تالکین از دنیای خیالی اشباح نیز به طریقی با داستان‌های مربوط در ارتباط است. اما در نهایت چنان اطلاعات کمی به دست می‌دهد که جز حدس و گمانه‌پردازی در باب موضوع کاری از خواننده ساخته نیست. 




یول تاید(روز های تعطیل یول هابیت ها)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1117
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

برای هابیت‌های شایری، پایان یک سال و شروع سال بعدی به عنوان روزهای خاصی قلمداد می‌شدند که آنرا روزهای یول نامیده بودند. قبل و بعد این دو روز جشنواره ای نیمه زمستانی برگزار می‌شد که شش روز به طول می‌انجامید. در تقویم شایر، این شش رو از ۲۹ پیش از یول شروع و تا ۲ پس از یول ادامه داشت. این جشنواره مقارن بود با انقلاب زمستانی، بنابراین شش روز جشنواره یول تاید کوتاه‌ترین و تاریک‌ترین روزهای سال نیز بودند. پس از یول، روزها طولانی‌تر شده و به بهار نزدیک می‌شدند. 




آستار(ماه های تقویم نومه نوری ها)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 966
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

پس از اینکه اداین در نومه نور مستقر شدند، آن‌ها تقویم جدیدی برای خودشان ساختند. اگرچه اجدادشان در سرزمین میانه رسمی داشتند که سال از وسط زمستان شروع می شود اما سوای از این، آن‌ها هیچ نوع تقویم رسمی برای خودشان نداشتند.
در اوایل نومه نوری‌ها از تقویم الف‌ها به عنوان پایه ای برای کار خود استفاده می‌کردند؛ اما جزئیات این تقویم ها که برای الف‌های نامیرا تهیه شده بود نیاز به ویرایش داشت تا برای انسان‌های فانی کاربردی باشد. الف‌ها سال را به شش فصل طولانی تقسیم کرده بودند، اما در گاهشماری شاهان نومه نور، سال به دوازده ماه کوتاه‌تر تقسیم شد که به آنها آستار می گفتند.
هر آستا ۳۰ روز داشت. البته دو ماه ناریه و کرمیه که روز میانه‌ی سال در بین آنها قرار داشت ۳۱ روزی بودند. این تقویم در تمام طول دوران دوم و بخشی از دوران سوم بدون تغییر باقی ماند تا اینکه ماردیل وورونوه، کارگزار گوندور، آنرا تصحیح کرد. در گاهشماری کارگزاری هر کدام از آستار ۳۰ روز داشت و دو روز به نام های تویی‌لره و یاویه‌ره در بهار و پاییز قرار داده شد که جزو هیچ کدام از دوازده آستار نبودند. در این دو روز جشن‌هایی برپا می‌شد. 




تالار های ماندوس(خانه مردگان)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1325
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

محل زندگی ارباب قدرتمند سرنوشت در میان والار که نامو نام داشت اما معمولا بر اساس نام تالارهایش او را ماندوس مینامند. درباره ریشه این کلمه دو احتمال وجود دارد که کلماتی الفی یکی به معنای زندان و دیگری به معنای کاخ است. این تالارها در منتهی الیه غرب والینور و مشرف به دریای محیط قرار داشتند. گفته میشود که همزمان با گذر سالها، این تالارها نیز بزرگتر و بزرگتر میشوند و دیوارهای آن با پرده ها و قالیچه هایی که وایره، همسر نامو میبافت تزیین میگردد که وقایع کل تاریخ جهان را به تصویر میکشند. در این تالارها ارواح انسانها و الفها به انتظار سرنوشتهای متفاوتشان باقی میمانند و به همین دلیل است که برای تالارهای ماندوس نام تالارهای انتظار را نیز برگزیده اند. پس از مدتی، الفها که تقریبا نامیرا به شمار میروند، دوباره بدن خود را به دست آورده و به میان خویشان خود در آمان بازمیگشتند، اما انسانها سرنوشتی متفاوت داشتند که حتی در میان اربابان والینور نیز تنها نامو و مانوه آنرا به واقع درک میکردند. 




اوزگیلیات(پایتخت باستانی گوندور)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 1212
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

عهد: در زمانی بین ۳۳۲۰ د.د. تا ۳۴۲۹ د.د. ساخته شد. در سال ۱۶۴۰ د.س. متروک شد و در ۲۴۷۵ د.س. کاملا ویران شد
مکان: بر روی رود آندوین و با فاصله حدود ۵۰ مایل در شمال شرق میناس تی ریت
منشاء: توسط الندیل و پسرانش ساخته شد
نژاد: انسانها
شاخه: دونادان
فرهنگ: گوندوریها
معنی: ارگ ستارگان
تلفظ: osgee’leeath (همانند “ath” که هم قافیه با ” path” تلفظ شود)

اوزگیلیات که به معنی ارگ ستارگان است، در دورانهای اولیه گوندور، مهمترین شهر و پایتخت گوندور بود. پس از طاعون مرگباری که در اواسط دوران سوم شیوع یافت، این شهر تقریبا متروک شد و در زمان جنگ حلقه کاملا ویران شده بود. 




مائوهور(اورک آیزنگاردی)
نوشته شده در سه شنبه 19 / 5 / 1393
بازدید : 961
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

اورکی که در خدمت سارومان بود (ممکن است او یک اوروک باشد اما این مسئله گفته نشده). مائوهور برای تقویت سپاه اوگلوک که همراه با مریر و پیپین در راه بازگشت به ایزنگارد بود فرستاده شد. او زمانی به آنها رسید که ائومر اورکها را در کنار جنگل فنگورن محاصره کرده بود. او به روهیرم حمله کرد اما شکست خوردند. گرچه سرنوشت مائوهور مشخص نشده اما به نظر میرسد که همراه سربازانش به دست روهیریم کشته شد. 




داستان الف ها
نوشته شده در دو شنبه 18 / 5 / 1393
بازدید : 2750
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
الف ها اولین بار در cuivienen بیدار شدند.در آبهای awakening در شرق سرزمین میانه.آنها سال ها پیش قبل از بالا آمدن خورشید و ماه برخاستند. والار می دانست که الف ها به زودی توسط جاسوسان melkor پیدا شدند و melkor موجودات خود را برای مراقبت از الف ها فرستاد.او چند الف را دستگیر کرد و آنها را شکنجه نمود و آنها به اورک های اولیه تبدیل شدند. والار پی برد که الف ها وقتی بیدار شدند که orome درحال شکار در سرزمین میانه بوده و صدای آواز خواندن الف ها را شنیده است.او آنها را eldar یعنی مردمان ستاره ها نامید.اما الف ها خود را quendi یعنی کسانی که با صدا صحبت می کنند نامیدند. الف ها فرزندان iluvatar و جاودانه هستند هر چه قدر که زمان می گذشت آنها از سن بالا اذیت و یا به بیماری مبتلا نمی شدند.اما حتی اگر آنها مجبور بودند تا انتهای دنیا زندگی کنند آنها مجبور نبودند در سرزمین میانه بمانند آنها می توانستند خطه راستی را تا انتهای غرب بگیرند و سفر کنند راهی که برای فانیان مسدود بود(در عصر سوم الف ها به طرف غرب هجرت کردند زیرا در بین آنها افسردگی بیشتر و بیشتر شده بود) آنها تشنگی خود را برای عمل از دست دادند چیزی که در ابتدای جهان داشتند و آنها از این که آیا سایرون شکست ناخوردنیست وحشت داشتند. این که الف ها جاودان اند به این معنا نیست که آنها را نمی توان کشت.وقتی که آنها کشته می شوند تنها بدن خود را از دست می دهند و می توانند توسط جسمی تازه به زمین برگرداند. ظهور الف ها: الف ها چشم های بسیار قوی دارند به طوری که هیچ قومی مانند آن را ندارند و همچنین آنها در عواطف و احساسات بسیار بهترند.آنها همه زیبا و دانا هستند.آنها به همه چیز نام دادند حتی هر درخت نام مخصوص خود را دارد و افسانه ها می گویند که در ابتدا الف ها به درختان یاد داده اند که صحبت کنند.موسیقی هنر و علم مفهومی بالاتر از قدرت و ثروت دارد اما هنوز گاهی آنها متکبر و مغرور هستند. بزرگترین ضعف آنها سوگواری برای گذشته است.آنها تغییر را دوست ندارند.



داستان هابیت ها
نوشته شده در دو شنبه 18 / 5 / 1393
بازدید : 1492
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

اصلیت هابیت ها ناشناخته است.در ابتدا آنها مردمان فراوانی بودند و بیشتر در شمال سرزمین میانه و vales of anduin پیدا می شدند.در اوایل عصر سوم هابیت ها به شمال و غرب سرزمین میانه تغییر مکان دادند و در آخر بیشتر آنها در شایر ساکن شدند.
ظهور هابیت ها:
هابیت ها از دورف ها کوچکترند و قدرت عجیبی در بدون صدا حرکت کردن دارند.زندگی آنها به طرف آرامش سوق داده شد و بیشتر از هر چیزی از خوردن و نوشیدن لذت می برند(یک هابیت اغلب 6 وعده غدا در یک روز می خورد).آنها پیوستگی عجیبی در بین اقوام مختلف خود دارند و تنها علم آنها در میان پدران گذشته ی آنها یافت می شود.
سه نوع متفاوت از هابیت ها وجود دارد:harfoots_ stoors_fallohides
ا-harfoots:آنها در چهره قهوه ای تر کوچکتر و قد کوتاهتر بی ریش و بی مصرف(!) هستند.دستها و پاهای آنها پاک و چابک است و آنها بیشتر نقاط کوهستانی و دامنه ی تپه هارا ترجیح می دهند.
اا-stoors:آنها پهن تر هستند و دستها و پاهایشان بزرگتر است و آنها سرزمین های صاف و کنار رودخانه را برای زندگی ترجیح می دهند.
ااا-fallohides:آنها در صورت و مو روشن تر هستند قد بلندتر و لاغرتر از باقی.آنها درخت هارا دوست دارند و بیشه زار هارا ترجیح می دهند.
نام های دیگر هابیت ها:
انسان ها آنها را halfings و در زبان الف ها آنها periannath خوانده می شوند.هابیت ها خود را kuduk می نامند. 




آرگونات(ستون های پادشاهان)
نوشته شده در دو شنبه 18 / 5 / 1393
بازدید : 1072
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

دو مجسمه بزرگ به شکل ایسیلدور و آناریون حجاری شدند و گذرگاه رودخانه بزرگ آندوین را محافظت میکردند. آنها مرز شمالی قلمرو کهن گوندور را مشخص میکردند.

ما دقیقا نمیدانم آرگونات چه زمانی ساخته شد. اما مدارک در دست نشان میدهد در قرن سیزدهم دوران سوم این مجسمه ها ساخته شده اند. احتمالا در زمان سلطنت نارامکیل اول، اما ممکن است این کار به دستور مینالکارِ نایب السلطنه(که بعدها با نام رومنداکیل دوم به تخت نشست) انجام شده باشد.

گرچه تاریخ دقیق ساخت آرگونات مشخص نیست اما دلیل آن در تاریخ ثبت شده است. در آن زمان قدرت گوندور تا دره آندوین امتداد داشت اما شمالی ها شروع به استقرار در سرزمین های شمالی و شرقی نن هیتوئل کرده بودند. گوندور برای منزل دادن آنها به مستحکم سازی مرز خود در امین مویل پرداخت. مجسمه هایی در دو طرف رودخانه بزرگ به نشانه هشدار قرار داد. هیچ غریبه ای بدون اجازه نمیتوانست از این مجسمه ها عبور کند

مجسمه های بزرگ شبیه پادشاهان موسس گوندور ایسیلدور وآناریون، فرزندان الندیل، ساخته شدند. صورت شاهان عبوث حجاری شده بود و کلاه خودی بر سر داشتند. دست چپ شاهان به نشانه هشدار بلند شده بود و تبری در دست راست خود داشتند.

در زمانی که یاران حلقه قایق های خود را از میان مجسمه ها عبور دادند، آنها ۱۸۰۰ سال از رودخانه محافظت کرده بودند، گرچه آب و هوا روی آن ها تاثیر گذاشته بود اما دست نخورده باقی مانده بودند. در آن زمان مرزهای گوندور به جنوب عقب نشینی کرده بود و برای ۵ قرن آنجا دیگر دروازه گوندور به حساب نمی آمد اما با اینحال همچنان عظمت خود را به مسافرانی که از زیر آنها عبور میکردند نشان میداد.

جزئیات ساخته شدن آرگونات داده شده از ضمیمه الف در ارباب حلقه ها گرفته شده است. آنجا در مورد رومنداکیل گفته میشود: «او کسی بود که ستونهای آرگونات را در ورودی نن هیتوئل بنا کرد». رومنداکیل در بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۶۶ دوران سوم پادشاه گوندور بود اما از سال ۱۲۴۰ به عنوان نایب السلطنه خدمت میکرد و محتوای این ضمیمه این احتمال را تقویت میکند که ساخته شدن مجسمه ها در دوران قبل از حکومتش انجام شده است.
البته در سیلماریلیون چیز دیگری گفته شده است. در بخش دوران سوم و حلقه های قدرت بیان می شود که آرگونات خیلی قبل تر و در دوران دوم ساخته شده است. احتمالا این یک اشتباه است و در اینجا به منبع موثق تر یعنی ارباب حلقه ها تکیه میکنیم.
پسوند –ath در سینداری برای معانی بسیاری استفاده شده است. مثلا اوسگیلیات(دژ ستارگان) یا رمیرات(جواهرات به هم پیوسته). اما در آرگونات به معنی «دو» است و طبق نامه ۳۴۷ تالکین آرگونات به معنی «دو سنگ با شکوه» است.
دلیل اینکه چرا مجسمه های آرگونات به تبر مسلح هستند مشخص نیست. سلاح اصلی گوندوری ها شمشیر بوده است. ممکن است این تبرها اشاره به ریشه نومه نوری ایسیلدور و آناریون داشته باشد. گفته می شود نومه نوری ها در ابتدا و در زمان صلح تبر را ترجیح میدادند، همچنین ممکن است اینکار نشانه ای برای نزدیکی با شمالی ها باشد که البته بعید به نظر میرسد 




آزوگ(رهبر اورک های شمال)
نوشته شده در دو شنبه 18 / 5 / 1393
بازدید : 1685
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

 یکی از رهبران اورک های موریا بود و جنگ دورف ها و اورک ها که در طی آن ترور یکی از سه پسر داین اول به خاک افتاد را آغاز کرد. آزوگ توسط داین پاآهنین در نبرد آزانول بیزار کشته شد. آزوگ بزرگ، قدرتمند و چابک بود.

از ریشه و اصلیت آزوگ اطلاعات کمی موجود است. او فرمانده اورک های موریا و شاید مهمترین اورک مناطق شمالی بود. طول عمر اورکها مشخص نیست اما آنچه در اینجا مشخص است این است که آزوگ توسط سائرون در سال ۲۴۸۰ دوران سوم به موریا فرستاده شد. او همچنین پسری به نام بولگ داشت که پس از او فرمانده اورک ها شد.

اولین حضور آزوگ در تاریخ، سال ۲۷۹۰ دوران سوم صورت گرفت. هنگامی که شاه ترور به همراه نار برای ملاقات و احتمالا تاسیس دوباره قلمرو ازدست رفته خزد-دوم شوق داشت و آزوگ در ویرانه های موریا حکمرانی میکرد. ترور توسط آزوگ دستگیر و کشته شد. آزوگ سر ترور را قطع کرد و نام خود را بر پیشانی او حک کرد و آنرا به نار نشان داد و کیسه ای طلا به نار داد و به او گفت که به تمام دورفها اطلاع دهد که آزوگ در موریا حکمرانی میکند.

هنگامی که این خبر به تراین وارث ترور رسید، بسیار خشمگین شد و سپاهی گران متشکل از دورف ها را به دنبال انتقام از آزوگ فرستاد. و اینگونه جنگ دورف ها و اورک ها آغاز شد. دورف ها آزوگ را پیدا کردند و نبرد های بسیاری زیر زمین به وقوع پیوست. ۹ سال جنگ که اوج آن در نبرد آزانول بیزار، روبروی دروازه های موریا صورت گرفت.

پادشاه تراین و پسرش تورین در این نبرد حضور داشتند. (در این نبرد بود که تورین از تنه درخت بلوطی به عنوان سپر استفاده کرد و از این پس به او تورین سپربلوط می گفتند). کمی به پایان جنگ مانده بود که خود آزوگ ظاهر شد و با ناین، پسرعموی تراین، جنگید و گردن ناین را شکست. آنگاه، داین، پسر جوان ۳۲ ساله ناین، تن آزوگ را از حمل سرش معاف کرد و اورا به هلاکت رساند. به این ترتیب آن روز جنگ به نفع دورف ها تغییر کرد. دورفها سر آزوگ را بر نیزه کردند و کیسه ی سکه هایی که به نار داده بود را در دهانش قرار دادند.

دورف ها فشار بیشتری را به دشمن وارد نکردند چون داین، بلای جان دورین را در طول جنگ دیده بود و به دورف ها هشدار داد که وارد موریا نشوند. قلمرو زیرزمینی آزوگ در شمال، اگرچه به خاطر جنگ رو به نقصان گذاشته بود اما به پسرش بولگ رسید تا آن را ۱۵۰ سال نگه دارد و سرانجام اجلش را در نبرد پنج سپاه ببیند.




تام بامبادیل(ارباب)
نوشته شده در دو شنبه 18 / 5 / 1393
بازدید : 1783
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

عهد: مطمئنا بسیار پیر بود و احتمالا هم فناناپذیر و نامیرا بود
نژاد: نامشخص
شاخه: نامشخص
نام های دیگر: فورن، لارواین بن-آدار، اورالد
القاب: پیرترین، ارباب

تام بامبادیل که الفها او را لارواین بن-آدار یعنی پیرترین و بدون پدر می خواندند، موجودی اسرارآمیز و قدرتمند بود که در دره ویتی ویندل در شرق شایر می زیست. ماهیت وجودی تام هرگز به صورت کامل و قاطع مشخص نشده است، اما می دانیم که در زمانهای دوردست او در جنگل قدیمی ساکن شده و برای خود قلمرویی مشخص کرده بود، که در داخل این قلمرو قدرت او خارق العاده بود. تام موجودی شدیدا متناقض است، لحظه ای موجودات پلید باستانی را بدون زحمت چندانی شکست می دهد و لحظه ای بعد رقصان و پاکوبان اشعار بی معنی می خواند.
در دید هابیتها او به صورت پیرمردی ظاهر می شد با چهره ای چروکیده و گلگون، چشمان آبی درخشان و ریش قهوه ای زبر. او از هابیتها بلندتر و از انسانها کوتاه قدتر بوده است، پس احتمالا چیزی در حدود پنج فوت بلندی قامت او بوده است. لباس او تشکیل می شد از کتی آبی رنگ، پوتینهای زرد و کلاهی کهنه که یک پر بر روی آن قرار داشت. ظاهرا با وجودیکه در اولین ملاقاتش با هابیتها در ساحل ویتی ویندل پر مرغ ماهیخوار بر روی کلاه او بوده، او پر قو را برای تزئین کلاهش بیشتر ترجیح می داده. اما در خانه به جای کلاه، او تاجی از برگهای پاییزی به سر می گذاشته که احتمالا برای نشان دادن برخی قدرتهای اسرار آمیزش بوده است. 




مرگ:نعمتی که ایلوواتار به انسان ها داد
نوشته شده در یک شنبه 17 / 5 / 1393
بازدید : 1344
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

مرگ: نعمتی که ایلوواتار به فرزندان کوچکتر خود داده است تا به وسیله‌ی آن بتوانند از حصار دنیا رهایی یابند و به ماورای آن سفر کنند. پس از مرگ ، انسان های فانی در سالن های ماندوس جمع شدند و سپس از این دنیا به جایی رفتند که برای همه ، حتی برای والار ناشناخته بود. در حالی که تمام موجودات ، حتی خود والار در حصار این دنیا و سرنوشت آن محدود بودند. این هدیه‌ی ارزشمند ، انسان ها را از این سرنوشت رهایی بخشید و به آنها اجازه داد همانگونه که دوست دارند زندگی کنند.

انسان ها که باهوش ترین نژاد ها بودند طبق این نعمت بزرگ ، مرگ را ملاقات کردند . وهنگامی که زمان آن فرا می رسید آنها خودشان با خوشحالی آن را می پذیرفتند. ما نمونه ای از آن را مشاهده می کنیم. برای مثال ، در اولین پادشاهان نومنور و همچنین در آراگورن که در انتهای دوران زندگی خود این هدیه را پذیرفت. اگرچه برای بیشتر انسان ها مرگ توسط مورگوت لکه دار شده بود و آنها به جای در آغوش کشیدن ، آن را با ترس می پذیرفتند. این ترس در آخرین روز های حکومت نومنور به اوج خود رسید. زمانی که عمر طولانی هم برای نومنوری ها کافی نبود. انسان های عاقل تمام تلاش خود را انجام می دادند تا از مرگ فرار کنند. در پایان نیز این ترس منجر به نابودی نومنور شد. هنگامی که آر فارازون به یک نبرد دریایی با سرزمین های فنا ناپذیر پرداخت . زیرا تصور می کرد که آنها رمز زندگی جاودان را در اختیار دارند.




داستان ارباب الروند
نوشته شده در یک شنبه 17 / 5 / 1393
بازدید : 1142
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
این بار از الروند میگویم, الروند بزرگ؛ فرزند ائارندیل آن رسولی که به غرب رفت؛ و خودش در دست آن‌ها که سرزمین پدر را ویران کردند و سوزاندند و مادرش را به دریا کشاندند، جا ماند, نه اینکه همچو اسیران بدارندش اما تا همیشه تصویر پدر برای او، درخشیدن ستاره‌ی صبحگاه نقاشی شد… الروند نیم الف زاده شد؛ و بادبان کشیدن ائارندیل، سرنوشت او را نیز طور تازه دیگری رقم زد,فرصتی عجیب بدست آورد که می‌توانست انتخاب کند, اینکه همچو خویشان مادری‌اش، نخست زاده به حساب آید و یا مانند تبار پدرش از آدمیان باشد و در پایان به آن‌ها شبیه شود, پس خواست تا الف باشد, نه اینکه از مرگ می‌گریخت؛ که زیبایی چهره‌ی مادرش را بیشتر دوست می‌داشت؛ و امیدوار به روزی بود که باز به او دست یابد, و از آن به بعد، سال‌های بی شمار زندگی جاویدش آغاز گشت؛ و زنی از نولدور آن الف‌های نجیب برگزید, کلبریان، دختر گالادریل دخت فینارفین؛ اما همسرش آنطور که آرزویش را داشت زمان زیادی با او نماند, اورک‌ها اسیرش کردند و او شکنجه را تحمل نکرد… اما باز الروند تنها نبود, آرون، که ستاره‌ی شامگاهی‌اش می‌گفتند، اندوه او را می‌کاست, آرون یادگار مادرش بود برای الروند, پس از جنگ خشم و در هم شکستن تانگورودریم-کوهستان عظیم مورگوت- بسیاری از الدار به غرب بازگشتند, نزد خویشانشان در اره سئا و والینور؛ اما گروهی پس از آنهمه مرارت‌ها و آسیب دیدن‌های سرزمینشان هنوز هم آن را دوست می‌داشتند؛ و نخواستند تا بلری‌اند را ترک کنند, هنوز امید به بسیاری زیبایی‌ها داشتند, چرا که برای به غرب رفتن همیشه راه باز بود, پس الروند در آغاز قاصدی گیل گالاد را می‌کرد, همان که شاه برین نولدور بود؛ اما پس از چندی ایملادریس را بنا نهاد؛ که مردم در شمال آنرا ریوندل نام داده بودند, ریوندل بعدها پناهگاهی شد برای آنها که از سیاهی روزگار تاریک هراس داشتند, الروند نیم الف، بسیار خردمند بود و بسیاری معرفت‌ها و حکمت‌ها را در نزد خود داشت؛ اما به زودی دریافت که نباید دانسته‌هایش را در اختیار همه بگذارد؛ زیرا با شروع دوران دوم، یک سیاهی نهان رشد می‌کرد که او از جمله کسانی بود که این را حس می‌کرد, همان که او خود را خداوندگار هبه‌ها معرفی کرد کسی نبود جز سائرون, خادم بزرگ مورگوت که می‌خواست برای پیمودن راه هدف شومش الف‌ها را به بند کشد؛ زیرا از توانایی‌های آنان با خبر بود, بسیاری به او گرویدند و از او دانش‌های زیادی آموختند… پس از ساخته شدن حلقه‌ها و پرقدرت از همه آن حلقه‌ی یگانه، ذات پلید سائرون آشکار شد و همه دانستند که او فریبشان داده, پس الف‌ها بر او شوریدند که می‌خواست از طریق حلقه‌ها که نیروی سیاه عظیمی داشتند و البته فاسد بودند، کل مردمان سرزمین میانه را زیر سلطه‌ی خود بگیرد؛ اما کله بریمبور که راز ساخت حلقه‌ها را از وی آموخته بود و البته پس از جد خود –فئانور- خبره‌ترین کس در میان نوع خود بود، سه حلقه از برای الف‌ها ساخت که آلوده‌ی دست سائرون نبودند, ننیا حلقه‌ی آب همراه با آذین الماس در اختیار بانوی طلا بیشه گالادریل که از نجیب زادگان نولدوری بود قرار گرفت و ویلیا حلقه‌ی هوا به دست الروند رسید و آذین صفیر داشت, آن سومی ناریا بود که در پایان دوران سوم معلوم شد که دست چه کسی سپرده شده است و با یاقوتی سرخ تزیین شده بود, در پایان دوران دوم در مقابل دروازه‌ی سیاه موردور جنگی در گرفت که الروند دران حضور داشت, جنگی میان نیروی خصم سائرون و الف‌ها که انسان‌های نومه نوری با آن‌ها متحد شده بودند و این اتحاد بس عظیم و بی سابقه بود و سپاهی بود در زیبایی بی رقیب, الروند در گرماگرم جنگ دید که سائرون الندیل پادشاه آدمیان شمال را زمین زد و خود چطور به دست ایسیلدور وارث الندیل، آسیب دیدان حلقه‌ی بزرگ را دید که همراه انگشت او بر زمین افتاد و ایسیلدور آن را برگرفت, پس به سراغش رفت و وادارش کرد تا حلقه را در آتش اورودروین نابود کند, ایسیلدور اما سرباز زد و آن را به جای خون بهای پدرش الندیل و برادرش آناریون برای خود برداشت, پس الروند دران هنگام پیش بینی کرد که سائرون بار دیگر در طلب حلقه‌اش بر می‌گردد و آن را جستجو خواهد کرد, پس از شکست سپاه سائرون و از بین رفتن کالبدش، سالهای زیادی سرزمین میانه در آرامش زیبا ماند, در دوران سوم، انسان‌ها بسیار بالیدند و الف‌ها آنچنان به حاشیه کشیده شدند که انگار تقدیر می‌خواست تا آن‌ها را به غرب باز گرداند, سرزمین میانه هر روز دست خوش تغییراتی می‌شد که مانند روزگار جوانی‌اش، نبود, دیگر الف‌ها را نمی‌پذیرفت؛ و آن‌ها مجبور به عزیمت بودند یا که بخواهند فراموش کنند و اندک اندک از یادها محو شوند… در دوران سوم بود که بار دیگر سائرون طبق آنچه که الروند از آینده دیده بود، سر بر آورد و باز جنگ‌هایی اتفاق افتاد؛ و ریوندل که الروند، پاسداری‌اش می‌کرد هرگز آلوده‌ی آن سیاهی ها نشد, الروند انگشتر خود را از انگشت بدر آورد تا نکند سائرون بتواند ذهن او را بخواند و الف‌ها را اسیر خود کند, مرد خردمند ریوندل، می‌دانست که در این روزهای تاریک آخرین کشتی‌ها در بندرگاه‌ها، عازم رفتن‌اند و او سرانجام سوار بر یکی از آن‌ها، به سوی غرب، دیار قدسی والار، کوچ خواهد کرد؛ و این اندوهگینش می‌کرد, مرد بزرگی بود و تکیه گاه جمله کسانی که برای دیدن روشنایی دیروز، امید می‌جستند, باید اتحادی هر چند کوچک ایجاد می‌شد, پس الروند تدبیری کرد و تدبیر او بسیار حکیمانه و کارگر افتاد… آن روز در خانه‌ی باشکوه و پر از امنیت الروند بزرگ، کسانی حضور بهم رسانیدند که بهتر از دیگر مردمان سرزمین میانه چاره جوی تباهی‌ها بودند, هر یک به قدر دانش خود، رایی زد و استاد الروند رأی آنان را ارزیابی می‌کرد و با موقعیت آن روزها می‌سنجید, گرچه از همان ابتدای تشکیل شدن انجمن، در نظر او تقدیر خود پایان این رأی جویی را نوشته بود؛ و الروند در آن شورا به زبان تقدیر سخن گفت و عاقبت دیگران نیز پذیرفتند و تعظیمش کردند, سرانجام از شورای الروند، کسانی بیرون آمدند که بعدها لایق گران‌ترین ستایش‌ها شدند…چراکه این روشنایی پیروز شد, همانطور که خود الروند گفته بود آن هنگام که خردمند درماند کمک از دست ناتوان رسید و تاریکی گذشت, با رفتن این تاریکی مهیب، سرزمین میانه نیز مهیای آغاز کردن دوران جدیدی بود, دورانی برای انسان‌ها که بسیار پرتوان گشته بودند و بسیار مقتدرانه می‌توانستند زندگی کنند, الروند برای عزیمت بسیار درنگ کرد, تا آنکه عاقبت آخرین کشتی او را به خود دعوت کرد, الروند سفری بزرگ را در پیش داشت, بدون دخترش آرون؛ زیرا او را طاقت همراهی پدر نبود, نیرویی چنان جوشان و چنان تپنده در وجودش جاری بود که او را وادار به ماندن کرد, پس الروند با آخرین بازمانده‌ی نولدوری و تنی چند از آن‌ها که دست نیرومندشان سیاهی و پلیدی سائرون را پس زد، راه دریا را رفت, آنقدر تنها رفت که هیچ نگاهی رفتن او را دنبال نکرد, الروند در آن لحظات آخرین، لبخندی بر صورت انداخت که گویی هدیه‌ای بود بس ارزشمند برای تمام روزها و سال‌هایی که سرزمین میانه با او آشنایی داشت, و آن روز اندک کسانی توانستند این لبخند را معنا کنند, کشتی چشم، در چشم خورشید دوخته بود که سرانجام از دست ساحل، دست شست… پایان,



بازدید : 1197
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
به نقل از گاردین، این سه‌گانه سفری بلند و البته غیرمنتظره برای پیتر جکسون بود، کسی که حدود ۱۰ سال پیش اولین قسمت ارباب حلقه‌ها را ساخت, بازگشت وی با دو فیلم دیگر از سرزمین میانه همراه شد و کمی دیگر سه‌گانه دومش را تکمیل می‌کند, جکسون بعد از ورشکستگیِ «مترو گلدن مایر» و کناره‌گیری «گیرمو دل تورو» فکرش را نمی‌کرد که روزی قرار باشد او به جای «دل تورو» بر صندلی کارگردانی تکیه کند, از همان شروع و با وارد شدن کمپانی «برادران وارنر»، این کمپانی ابتدا تعیین کرد که فیلم از دوگانه به سه‌گانه تبدیل شود, عده‌ای هنوز باور دارند که صرف نظر از کم بودن منبعِ اقتباسی برای هر قسمت؛ جکسون نیاز به یک باز خوانی همه جانبه اطلاعات مهم دنیای تالکین دارد, حال تنها کمتر از پنج ماه به روی پرده رفتن قسمت نهایی از حماسه سرزمین میانه زمان باقی است و کارگردان این شش فیلم بازتاب خود از شش فیلمش را اعلام کرده است: ❝ «با ساخت این فیلم، دیگر کار ما به اتمام می‌رسد، تصور می‌کنم این قسمت؛ بسیار احساساتی خواهد بود و از بیشترین استحکام در میان این سه قسمت برخوردار است، فکر می‌کنم این را بیش‌تر از آن دو دوست دارم, این را واقعاً میگویم، هیجان و سرعت در این قسمت خوب است و این دقیقاً همان چیزی بود که ما برای پایان فیلم در نظر داشتیم و این حس به ما دست داد که در آینده حلقه یگانه دست برده‌ایم, من همیشه می‌دانستم که این مجموعه شش قسمتی خواهد شد, همیشه این احساس را داشتم که یک روز، بعد از مدت‌ها همه این‌ها تمام می‌شود و اگر چیزی از آن در جهان بجا بماند همین شش فیلم خواهد بود و اینکه آیندگان چگونه در مورد آن فکر خواهند کرد؛ در مورد سفری که با «سفری غیرمنتظره» شروع و با «بازگشت پادشاه» پایان یافت,» جدا از شعار وارد شدن به آینده، گوش کردن به حرف‌های پیتر جکسون یک حس خوب و ملموسی به آدم دست می‌دهد که «هابیت: نبرد پنج سپاه» به اندازه کافی پلی مستحکم برای این دره میان «ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه» و سه‌گانه هابیت خواهد بود و اینکه آن‌ها به این سری به چشم یک روایتِ ممتد نگاه کرده‌اند نه فیلم‌هایی جداجدا …یک افسانه و حماسه در ۶ قسمت, جکسون تاکید کرد اگرچه بسیاری از دوست داران منتظر این هستند که بوسیله سیلماریلیون سرزمین میانه بیش از این بزرگ‌تر شود، اما به نظر نمی‌رسد که او یا هر کارگردان دیگری در هالیوود به دنبال این باشد که از دنیای تالکین بیش از این بر پرده‌های اکران چیزی بگوید, برادران وارنر تنها حق ساخت ارباب حلقه‌ها و هابیت را خریده اما حق کتاب «سیلماریلیون» همچنان در دستان خانواده تالکین است و با توجه به رابطه بسیار سرد میان هالیوود و بنیاد تالکین، کسانی که عدم سازگاری کار جکسون را با آثار تالکین زشت و تنفر انگیز خوانده‌اند، زمان زیادی لازم است تا بار دیگر شاهد منبعی برای اقتباس از سرزمین میانه بر روی پرده‌های سینما باشیم, جدا از اینکه این سرزمین در آینده برای همیشه بایگانی می‌شود یا نه جکسون (درحالی‌که جکسون با حالت طعنه آمیزی به آن‌هایی اشاره کرد که با وجود زنده بودن شخص، فیلم وی را بازسازی می‌کنند) گفت که او هیجان زده خواهد شد اگر زمانی بشنود که فیلمسازی باور دارد که نتیجه برداشت داستانی جکسون رضایت بخش بوده است, با این همه هابیت همچنان برای برخی از طرفداران ناامید کننده است؛ اندازه کوچک‌تر و نرسیدن به مقامی مانند سه‌گانه لوتر از مهم‌ترین دلایل ناامیدی بعضی طرفداران به شمار می‌رود, امید داریم که جکسون از اینکه نبرد پنج سپاه را فیلم مورد علاقه‌اش در این سه‌گانه می‌داند مبالغه نکرده باشد، البته جکسون هیچ اشاره‌ای به رده فیلم در بین شش قسمتِ این مجموعه نکرد, با این تفاسیر اگر گزارش جکسون در مورد این فیلم صحیح باشد پس با یک فیلم هیجانی-احساسی مواجه خواهیم بود که این امکان پذیر است، چون نیاز است یکبار هم که شده این رکود حاکم بر تماشاگر را در دو قسمت نخست از بین برد, به‌عنوان یک چرخه؛ تماشاگران ارزش بسیاری را در قسمت‌های قبلی خواهند یافت,,



داستان های ناتمام نومه نور و سرزمین میانه
نوشته شده در یک شنبه 17 / 5 / 1393
بازدید : 3062
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
«داستان های ناتمام» نام مجموعه ای از داستان های تکمیل نشده است که اجل به «جی, آر, آر, تالکین» مهلت نداد پایانشان را مشخص سازد و سرانجامشان نامشخص ماند, این کتاب حاوی اطلاعات بسیار و اشاره های امیدوار کننده اما ناتمامی درباره تاریخ «سرزمین میانه» است، هم در لابلای داستانها و هم در مقالات و شرح های جذاب آن که به دست «کریستوفر تالکین» پسر تالکین نوشته شده است, داستان های ناتمام سرانجام پس از مرگ تالکین در سال ۱۹۸۰ توسط پسرش به چاپ رسید, این کتاب شامل چهار بخش اصلی است که هر کدام از آن ها چند داستان را در بردارد که دنباله هر کدام از آن ها انبوهی از یادداشت های تکمیلی نویسنده آمده است که خیلی نقاط تاریک را روشن می سازد اما به اقرار خود کریستوفر به دلیل پراکندگی ها متعدد در دست نوشته ها مقداری از خلا های داستان همچنان باقی می ماند و کریستوفر صرفا به گمانه زنی بسنده می کند, بخش اول بخش اول کتاب به «دوران اول» اختصاص دارد, دو داستان در این بخش آمده است, «تور و آمدن او به گوندولین» و «نارن ای هین هورین», داستان دوم تحت عنوان «فرزندان هورین» در مجلدی جدا به صورت اثری مستقل در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید, داستان اول به زندگی «تور» فرزند «هور» می پردازد, از کودکی او که در میان شرقی ها گذشت تا تقدیر بلندش که از جانب «اولمو» خداوندگار آب ها به سوی شهر پنهان «گوندولین» روان می شود تا شاه «تورگون» را انذار کند, او آنجا شیفته «ایدریل» دختر تورگون می شود و برق دو درخت را در چشمان دختر می بیند, عشق آن ها فراتر از نام و نژاد آن ها می رود و با یکدیگر پیوند زناشویی می بندند, این ازدواج «مایگلین» خواهر زاده پادشاه را خوش نمی آید و به دنبال تنفرش از تور و از آن طرف پیشروی ها و پیروزی های متعدد «مورگوت»، شهر پنهان گوندولین به سمت تقدیر خود گام بر میدارد و ماجراهای اندوه باری را تجربه می کند, از بین این تاریکی هاست که نوری می درخشد و آن تواناترین دریانورد ترانه ها از مهلکه نجات پیدا میکند, داستان تور و آمدن او به گوندولین به فارسی ترجمه و در ایران در ضمیمه کتاب فرزندان هورین توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است, ترجمه این بخش را رضا علیزاده مترجم آثار تالکین در ایران انجام داده است, بخش دوم این بخش، روایتگر دوران دوم سرزمین میانه است, و شامل داستان هایی از جمله «وصف جزیره نومه نور»، داستان «آلداریون و ارندیس»، «دودمان الروس: شاهان نومه نور» و «سرگذشت گالادریل و کله بورن و در باب آمروت شاه لورین» است, تمام این داستان ها وقایع دوران دوم و بیشتر حول «نومه نور» است, جزیره ای که به شاهان آدمیان اعطا می شود تا در آن سکونت کنند, آلداریون و ارندیس داستان عشقی است که تبدیل به نفرت می گردد, و پس از آن وقایع مربوط به هر کدام از شاهان بررسی می شود, سرگذشت گالادریل و کله بورن و درباب آمروت شاه لورین تنها داستان در سرزمین میانه است که در این کتاب آمده است, این بخش نیز همانند بخش اول در مجلدی جدا و برای اولین بار در ایران با ترجمه رضا علیزاده مترجم آثار تالکین در ایران توسط نشر روزنه و تحت عنوان «قصه های ناتمام، نومه نور و سرزمین میانه دوران دوم» در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسید, بخش سوم در این بخش داستان هایی از دوران سوم که غالبا با جنگ حلقه رابطه دارد می خوانیم, داستان هایی همچون «مصیبت دشت های گلادن»، «گیریون و ائورل و دوستی گوندور و روهان»، داستان «پویش اره بور»، «شکار حلقه» و «جنگ های گدار آیزن», در داستان اول از افسانه مرگ «ایسیلدور» می خوانیم، داستانی که روایتگر حمله اورک ها به ایسیلدور در «دشت های گلادن» است که طی آن ایسیلدور کشته می شود و حلقه در «آندوین» بزرگ غرق می شود و مدتی طولانی در آنجا پنهان می ماند, سپس از اتحاد «گیریون» و «ائورل» و شکل گیری قلمرو «روهان» و روابط دوستانه آن ها با «گوندور» می خوانیم چیزی که چکیده ای از آن در ضمایم ارباب حلقه ها منتشر شده است, داستان «پویش اره بور» که در دهه ۱۹۵۰ توسط تالکین برای اولین بار به رشته تحریر در آمد قرار بود ابتدا بخشی از کتاب ارباب حلقه ها باشد اما تالکین نظر خود را تغییر داد و صرفا بخش کوتاهی از آن را در ضمایم آورد, دو نسخه متفاوت از داستان موجود است یکی از زبان «فرودو بگینز» است و دیگری که گمان می رود اصل تر باشد روایت «گندالف سپید» است از سفرشان به «اره بور» که برای فرودو بگینز در «میناس تی ریت» پس از تاج گذاری شاه «اله سار» توضیح می دهد, در فصل «شکار حلقه» با جزئیات بیشتری از «شورای الروند» و نیز سرنوشت «گولوم» پس از زندانی شدن در «موردور» آشنا می شویم, و در آخرین بخش تحت عنوان «جنگ های گدر آیزن» با مقطعی از داستان نبرد حلقه آشنا می شویم که کمتر به آن پرداخته شده است, این داستان روایتگر کشته شدن «تئودرد» پسر شاه «تئودن» طی جنگ هایی است که در سواحل رود آیزن قبل از رسیدن گندالف و آراگورن و لگولاس و گیملی به «ادوراس» رخ داد, نبردی که راه را برای تجاوز به «شاخ آواز» هموار کرد, بخش چهارم سه فصل «دروادان»، «ایستاری» و «پلانتیری» محتوای این بخش را تشکیل می دهند, در فصل اول تاریخ نژاد دروادان در دوران اول در «بلریاند» بعنوان عضوی از قوم «هالادین» می آید, طی دوران دوم بخشی در نومه نور ساکن می شوند و بخشی به «آندراست» در غرب گوندور می آیند و نیز در دوران سوم به «روهیریم ها» در نبرد «پله نور» کمک کرده و آن ها را از مسیری امن تر و سریع تر راهنمایی کردند, در ارباب حلقه ها این ماجرا آمده است, در قسمت «ایستاری» با ۵ جادوگری آشنا می شویم که به سرزمین میانه فرستاده شدند, و در قسمت آخر هر آنچه لازم است درباره سنگ های «پلانتیر» بدانیم آمده است, از مشخصات و تعداد آن ها تا نحوه استفاده و بسیاری اطلاعات دیگر,,



آموزش زبان الفی
نوشته شده در چهار شنبه 13 / 5 / 1393
بازدید : 5450
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
برای آن ها جمع بستن بسیار آسان است. Elen:ستاره Eleni: ستارگان Atan:انسان atani و جمع آن را همه می دانیم پس یك قاعده ساده: اسم هایی كه به حروف صدادار مختوم نیستند به اضافه شدن i به آخر آن ها ، جمع بسته می شوند. silmaril همه ما با اسم silmarilli آشنا هستیم. اما چرا جمع آن می شود li آخر آن به معنای تعداد و یا مقدار محدودی است. پس silmarilli جمع silmaril است و به معنای تعدادی جواهر است نوعی دیگر از جمع بستن نیز این گونه است. Elda:الف Eldalië:گروه الف ها پس lië نیز به معنای قوم یا گروهی از چیزی است. جمع بندی کلی: كلمات مختوم به ië , i , o , u , i با اضافه شدن حرف r با آخر آن ها جمه بسته می شوند. كلمات مختوم به ë توجه كنید! غیر از ..ië هنگام جمع بستن ë آن حذف شده و به جای آن حرف i قرار می گیرد. اسم هایی كه به حروف صدادار مختوم نیستند به اضافه شدن i به آخر آن ها ، جمع بسته می شوند. Li و lië از اسم های جمع هستند. به معنای مقدار و تعداد و قوم و گروه و... كلمات جدید: Mine: یك(عدد ترتیبی) مانند first Anar: خورشید Isil: ماه Ar: ... و ... (and) Elda: الف Lië: گروه ، قوم ، مردم Vendë: دوشیزه Rocco: اسب Aran: پادشاه Tári: ملكه Tasar: درخت بید Nu: زیر، ذیل (under) تحت تسلط Hafling:هابیت و.. چنتا مثال به صورت تمرینی! در جلسه آینده پاسخ تمارین قرار خواهد گرفت! ترجمه کنید!: Roccor Aran Vendi Minë lië nu mine aran. هابیت ها زیر درخت بید یك دوشیزه و یك ملكه مردم الف ها و .. یه چیزی! نمی دونم متوجه شدین یا نه! اول فیلم ارباب حلقه ها در جنگ آخرین اتحاد .. الراند که فرمانده الفاست چنتا عبارت می گه و سپاهیان تیر اندازی می کنن! .. این ترجمه اوناست!!! Elrond میگه!!: Tangado haid! به جای خود! Leithio i philinn! تیر ها را رها كنید



راداگاست که بود
نوشته شده در سه شنبه 12 / 5 / 1393
بازدید : 1801
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
نام:آیوندیل به معنای دوستدار طبیعت ملقب به:راداگاست قهوه ای دوست پرندگان و حیوانات سال تولد:قبل از موسیقی آینور مکان:در ابتدا والینور ولی بعد از آمدن به سرزمین میانه خانه ای درختی به نام روسکوبل بیوگرافی: راداگاست از آینور بود یکی از مایار که قبل از نواختن موسیقی آینور توسط ارو آفریده شد (حتما در موسیقی آینور هم وجود داشته) او شاگرد یکی از والار به نام یاوانا بود،یاوانا نام او را آیوندیل برگزید،به معنای دوستدار حیوانات.راداگاست روحی بسیار لطیف و حساس داشت به طوری که زندگی با حیوانات را بیشتر ترجیح می داد. در سال 1000 دوران سوم راداگاست به دستور خداوندگاران غرب برای مبارزه با تاریکی همراه با کورونیر جادوگر سپید به سرزمین میانه آمد در ابتدا کورونیر حاضر نبود راداگاست نیز در کنار او باشد اما با خواهش یاوانا کورونیر او را هم به سرزمین میانه برد. از نظر قدرت راداگاست سومین ایستار بود اولینشان هم کورونیر سپس میتراندیر و چهارم و پنجم هم ایستاران آبی بودند که اطلاعات زیادی درباره آنان در دست نیست . . . همانطور که گفته شد راداگاست دوستدار حیوانات بود بنابراین او بعد از ورود به سرزمین میانه جنوب سبز بیشه را انتخاب کرد تا در کنار حیوانات باشد خانه ای از درخت به نام روسکوبل ساخت و مشغول به ساخت جادو و مطالعه بر روی گیاهان و جانوران شد در آن سال ها زمزمه هایی از ظهور دوباره تاریکی به گوش می رسید،زمزمه هایی از شمال و سبز بیشه. سایرون از سایه ها بیرون آمده و جنوب سبزبیشه را تصرف کرده و قلعه ای به نام دول گولدور ساخت.او نزگول اعظم را نیز به شمال فرستاد تا پادشاهی آرنور را نابود سازد.راداگاست به مبارزه با سایرون مشغول شد و با نقشه های شیطانی او مبارزه میکرد.به همین دلیل سایرون در آن زمان نمی توانست به گوندور حملات وسیعی کند،اما توانست که مردمان جنوب و شرق(هارادریم و خاند و مردمان رون) را برای حمله به گوندور و رووانیون جذب کند تا اینکه در سال 2060د.س که گندالف و راداگاست به دول گولدور یورش بردند و سایرون به موردور عقب نشست اما باز هم در سال 2470 د.س سایرون بار دیگر به دول گولدور بازگشت و پس از مدتی باز هم توسط گندالف و راداگاست از دول گولدور فرار کرد بار دیگر سایرون وجود خودش را در سال های بین 2900 تا 2950 د.س در دول گولدور نشان داد و در آخر هم توسط شورای سفید به موردور فرار داده شد و آرام آرام باراد-دور را بازسازی کرد از آن سال ها به بعد راداگاست بیشتر مشغول جنگل و درختان بود ولی باز هم نیروهای شیطانی در آنجا وجود داشتند و گهگاهی راداگاست با آنان مبارزه میکرد دول گولدور بار دیگر بنا شد و تا جنگ حلقه خاموش ماند و به دست یکی از مشاوران ارشد سایرون(زبان سایرون)اداره می شد اتفاقاتی باعث شد که سارومان از راداگاست سوء استفاده کرده و راداگاست دروغ ناخواسته ای به گندالف گفت که سارومان می خواهد در مورد حلقه با تو بحث کند پس گندالف به اورتانک رفته و توسط سارومان زندانی شد دیگر گفته نشده که راداگاست در جنگ حلقه حضور داشته یا نه ولی او در ماموریتش موفق نبود(تنها گندالف در ماموریتش موفق شد) گفته شده که راداگاست روحش با طبیعت یکی شد. البته نظریه های گوناگونی راجع به این موضوع وجود دارد.مانند این که روحش در جنگل سرگردان شد و یا در دورانی نا مشخص به والینور بازگشت . . .