پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سرگذشت گالوم
نوشته شده در چهار شنبه 15 / 2 / 1393
بازدید : 3343
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


دو هزار و پانصد سال از افتادن حلقه از دست ایسیلدوردر دریاچه می‌گذرد تا اینکه حلقه صاحب جدیدی را به دام خود گرفتار می‌کند.

روزی دو هابیت به نام‌های «ده آگول» و «سمه آگول» در همان دریاچه ماهی گیری می‌کردند. ده آگول قلاب ماهی گیری را درون دریاچه می‌اندازد و متوجه می‌شود که ماهی بزرگی را به دام انداخته، ماهی با تلاش‌هایش برای رهایی، ده آگول را به دریاچه پرت می‌کند. او در زمانی که در اعماق دریاچه دست خود را از قلاب ماهی گیری که هنوز ماهی آن را می‌کشد رها کرد، متوجه حلقه‌ی قدرت که پنهان شده بود گشت. آن را برداشت و از دریاچه بیرون آمد.

سمه آگول به طرفش دوید و زمانی که حلقه را در دست ده آگول مشاهده کرد در تلاش برآمد تا حلقه را از ده آگول تصاحب کند. او ده آگول را خفه می‌کند و می‌کشد.

سمه آگول تنها به خانه بر می‌گردد و متوجه می‌شود زمانی که حلقه را در دست می‌کند، نامرئی می‌شود و خانواده‌اش متوجه حضور او نمی‌شوند. سمه آگول از این رخ داد برای کشف راز های نهان و صد البته برای آزار و اذیت دیگر هابیت ها و مردم و خانواده‌اش استفاده می‌کرد.

او به شخصیت منفوری تبدیل شده بود جوری که حتی در زمان مرئی بودن، مردم به او لگد می‌زدند. مادر بزرگ و بستگانش او را از خانواده اخراج کردند و همین طور مردم از او خواستند که آنجا را ترک کند. به دلیل اینکه سمه آگول همواره غرولند می‌کرد و صدای غل غل از حنجره‌اش شنیده می‌شد به او لقب گالوم دادند.


گالوم حلقه را به غارهایی که در اعماق کوهستان مه آلود بود برد و در آنجا حلقه مانند خوره وجود او را در بر گرفت. حلقه عمری طولانی برای گالوم به ارمغان آورد و به مدت پانصد سال سقوط کرد و در تاریکی غار به انتظار نشست.

گالوم مزه نان را فراموش کرده بود. صدای درختان، نوازش نسیم، نفرت انگیز شد او حتی اسم خود(سمه آگول) را هم به یاد نمی‌آورد.

پانصد سال بعد از اینکه گالوم حلقه را به کوه های مه آلود برد، هابیتی به نام «بیلبو بگینز» از اهالی شایر، در سفری که همراه با دورف‌ها داشت، در غار گالوم گم شد. بیلبو حلقه را پیدا کرد و در جیب خود نهاد اما در کنار دریاچه در دام گالوم افتاد. گالوم برای کشتن وقت، بیلبو را به بازی معما دعوت کرد به این نتیجه که اگر بیلبو برد او را از غار خارج کند و اگر باخت او را بکشد و بخورد و سرانجام بیلبو نه بر حسب دانایی بلکه بر حسب تصادفی بازی را برد و با ایجاد معمایی برای گالوم او را غافلگیر کرد و از دست او فرار کرد.


بیلبو و گالوم در حال بازی معما – اثر آلن لی

گالوم فکر می‌کرد که حلقه را هنوز در اختیار دارد اما بعد از رفتن بیلبو از غار دریافت که بیلبو آن را برداشته. در همین حال فریادی از روی نفرت و ناامیدی پشت بیلبو را لرزاند:

«دزد! دزد! بگینز! همیشه از تو بدم خواهد آمد.»

سائرون درصدد جمع کردن قوا و صد البته یافتن حلقه‌ی قدرت برای تصاحب دنیا درآمد. حلقه به مدت شصت سال ساکت و آرام در اختیار بیلبو قرار گرفت اما با قدرت گرفتن سائرون، حلقه نزد بیلبو به جنب و جوش افتاد حلقه فراخوان اربابش را شنید و آرزو داشت دوباره نزد سائرون برگردد. گالوم به دنبال بیلبو و به اره‌بور(تنها کوه) میرود اما اثری از او نمیابد اما متوجه می‌شود که بیلبو از سرزمینی به نام شایر در غرب کوهستان مه آلود آمده است. گالوم به سمت سیاه بیشه برگشت اما متوجه شد که ناخودآگاه به سمت جنوب می‌رود. سائرون همه نیورهای پلیدی را فراخوانده بود و گالوم نیز که مدتها حلقه را در اختطار داشت به سمت این فراخوان کشیده میشد. پس از سالها او به موردور رسید و گذرگاه مخفی کیریت اونگول را پیدا کرد اما اورک‌های سائرون او را دستگیر می‌کنند و بعد از شکنجه‌ها، گالوم به آنها گفت که حلقه در شایر نزد بیلبو است.

بیلبو با نصیحت‌های گندالف حلقه را برای فرودو(پسر خوانده‌اش) می‌گذارد و شایر را ترک می‌کند. حلقه به فرودو می‌رسد و برای دور نگه داشتن حلقه از دست سائرون آن را به ریوندل می‌برد. الروند فرمانروای ریوندل که از جنگجویان الف بود از پذیرفتن حلقه در ریوندل امتناع می‌کند و در شورایی که تشکیل می‌دهد. یاران حلقه اعلام آمادگی می‌کنند تا حلقه را به درون جهنم سوزان کوه نابودی بیفکنند.

سائرون گالوم را آزاد می‌کند تا به کمک او به حلقه برسد. آراگورن گالوم را در نزدیکی باتلاقهای مرگ دستگیر می‌کند و او را با طناب می‌بندد و با خود به سیاه بیشه میبرد و تراندوئیل قبول می‌کند که او را زندانی کند. گندالف به سیاه بیشه میرود و از گالوم بازجویی می‌کند و از قضیه کشته شدن ده آگول و تعقیب کردن بیلبو و اسیر شدن توسط سائرون با خبر می‌شود. گندالف گالوم را نزد الفها رها می‌کند و میرود. خادمان سائرون که باخبر می‌شوند گالوم توسط الفها زندانی شده در فرصتی مناسب که گالوم بالای یک درخت بلند قرار داشت به الفها حمله می‌کنند و گالوم از دست آنها فرار می‌کند.

گالوم یاران حلقه را از معدن موریا تا زمانی که فرودو و سم در دل کوه‌ها تنها می‌شوند تعقیب می‌کند و آنجا به آنها حمله می‌کند و تلاش می‌کند حلقه را بار دیگر به دست آورد اما دو هابیت سرانجام بر گالوم غالب می‌شوند و او را رام می‌کنند. از این پس گالوم راهنمای آنها تا کوه نابودی می‌شود اما در واقع منتظر فرصتی است حلقه را به دست آورد. ولی همه چیز این گونه نمی‌ماند و روان گالوم به گونه‌ای تغییر می‌کند.

نحوه‌ی رفتار فرودو با گالوم و احساسی که از جانب او به گالوم منتقل می‌شد و حس صمیمیتی که ناخودآگاه میان گالوم و فرودو برقرار شده بود، موجب شده بود که جنگ یا عداوتی میان ذات شرور او با ذات پاک او درگیرد. دوگانگی شخصیت او به گونه ای ضد و نقیضِ هم شوند. این تاثیر از فرودو، روزنه‌ی نفس پاکی و صداقت در وجود گالوم را وسیع‌تر کرده و ذات شرور و خبیث او را از وجودش دورتر می‌کرد به گونه ای که گالوم درک زیبایی‌ها را پیدا کرد و مثلا از زیبایی منظره‌ی حوضچه ممنوعه لذت می‌برد. اما باز هم همه چیز به این گونه نماند و به روال پیشین برگشت.

فارامیر از سرداران گوندور هابیتها را پیدا می‌کند و با خود به هنت آنون می‌برد. گالوم آنها را تعقیب می‌کند و حوضچه ممنوعه را پیدا می‌کند. فرودو او را صدا میزند و وقتی گالوم نزدیک او می‌شود سربازان فارامیر او را دستگیر می‌کنند. گالوم که فکر می‌کند این نقشه زیر سر ارباب یعنی فرودو بوده از او متنفر می‌شود و دوباره با همکاری ذات شرورش تصمیم به قتل دو هابیت و تصاحب حلقه عزیزش می‌گیرد.

او فرودو و سم را از راه پلکان مارپیچ در میناس مورگول راهنمایی می‌کند و وقتی هابیتها در بالای پلکان استراحت می‌کنند وارد غار شلوب می‌شود و به او می‌گوید که گوشت تازه برایش آورده است. او با خود فکر میکند که وقتی شلوب گوشت آنها را خورد می‌تواند حلقه را از میان لباسها و استخوانهای فرودو پیدا کند. هابیتها وارد غار می‌شوند و شلوب به آنها حمله می‌کند. گالوم که قول داده بود به فرودو صدمه نزند این کار را به شلوب واگذار کرد و خودش با سم درگیر شد اما سم قوی تر از چیزی بود که تصور میکرد و مجبور به فرار شد. شلوب گردن فرودو را نیش میزند و او را بیهوش می‌کند تا در زمان مناسب او را بخورد. بعد از رفتن شلوب اورک‌ها که در حال گشت زنی بودند فرودو را پیدا کرده و به برج نگهبانی «کیریت اونگول» می‌برند. سم به دنبال آنها راه افتاده و در فرصت مناسبی وارد برج شد و فرودو را نجات داد و با هم راهی کوه هلاکت می‌شوند. در پایان راه و هنگام رسیدن به کوه هلاکت، گالوم دوباره به آنها حمله می‌کند ولی فرودو فرار کرده و از کوه بالا می‌رود و سم با استینگ او را تهدید می‌کند، گالوم طلب بخشش میکند و سم او را رها می‌کند. گالوم او را تا «سامات نائور» تعقیب می‌کند و ضربه‌ای به پشت سر سم می‌زند. نیروی اهریمنی حلقه برای زنده ماندن فرودو را اغوا می‌کند. فرودو فریب می‌خورد و حلقه را در دست می‌کند و در این لحظه گالوم به جان فرودو می‌افتد. دگر بار جنگی بین فرودو و گالوم در پرتگاه کوه نابودی در می‌گیرد. گالوم انگشت فرودو که حلقه در آن بود را می‌کند و حلقه را از دست فرودو بیرون می‌آورد. اما پس از به دست آوردن حلقه از فرط خوشحالی تعادل خود را از دست می‌دهد و به گودال آتشین سقوط می‌کند.




درباره کتاب ارباب حلقه ها
نوشته شده در یک شنبه 12 / 2 / 1393
بازدید : 1428
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


این حماسه عظیم جی.آر.آر. تالکین، «ارباب حلقه ها»، که اشتباهاً «تریلوژی سه گانه» خوانده می شود، توسط ناشران برای صرفه جویی و راحتی تبدیل به ۳ جلد شد و هر جلد ۲ کتابش را در بر می گرفت. در طی سالها این سه جلد، یاران حلقه (۱۹۵۴)، دو برج (۱۹۵۵)، و بازگشت شاه (۱۹۵۵) هم به صورت تکی چاپ شدند و هم یک جلد کامل، و بیش از ۵۰ میلیون کپی از آن ها به فروش رفته و به ۲۵ زبان ترجمه شده است، و در لیست برترین کتابهای جهان بی.بی.سی ارباب حلقه ها به عنوان برترین کتاب قرن بیستم انتخاب شده است. در روزگاران پیشین، الف های صنعتگر «حلقه های قدرت» را ساختند، و سارون لرد سیاه، همزمان «حلقه یگانه» را ساخت، و قدرت خودش را در آن دمید تا بتواند بر بقیه حلقه ها حکومت کند. اما در طی جنگ «آخرین اتحاد الف ها – آدمیان» در برابر سپاه سارون، سارون شکست خورد و حلقه به پسر پادشاه آدمیان رسید. او به جای نابود کردن حلقه آن را برای خودش نگه داشت و بعدها کشته شد، و حلقه ماجراهای بسیاری را طی کرد…از آن سو سارون همواره به دنبال حلقه بود، تا جسم و اقتدارش را بازیابد، اما حلقه گم شده بود. پس از گذر اعصار طولانی اتفاقی حلقه به دست یک «هابیت» رسید: «بیلبو بگینز». در برج سیاه «موردور»، قدرت سارون هردم افزایش می یافت. اما او به حلقه یگانه نیاز داشت تا آن را کامل کند. در تولد صدو یازده سالگی بیلبو، وی ناپدید شد و برای برادرزاده جوانش فرودو، حلقه قدرت را باقی گذاشت، و سفری خطرناک، چراکه پس از رفتن او همه چیز عوض شد و سارون جای حلقه را فهمید. فرودو می بایست سرزمین میانه را درنوردد و به اعماق سایه های موردور سفر کند و با انداختن حلقه به آتش شکاف های هلاکت آن را نابود سازد.
«ارباب حلقه ها» ماجرای سفر بزرگ فرودو و یاران حلقه است: گندالف جادوگر، سام، مری و پیپین هابیت، گیملی دورف، لگولاس الف، بورومیر اهل گوندور، و غریبه بلند و مرموزی که «استرایدر» می خوانندش.




زندگینامه لگولاس
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 13324
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


اطلاعات ضروری:

نوع : الف ها

تاریخ تولد : ناشناخته

تاریخ ترک سرزمین میانه : 120 دوران چهارم

محل زندگی : سیاه بیشه - ایتیلن

والدین : پدر ؛ تراندویل- مادر ؛ نامعلوم

خواهر و برادر : نامعلوم

همسر : نامعلوم

فرزند : نامعلوم

اسلحه : تیرکمان و یک چاقوی بلند سفید

اسب : آرود

هدیه گالادریل : تیرکمان گالادهیریمی و تیردانی از تیرها


جزئیات زندگی نامه:

لگولاس سبز برگ، پسرپادشاه الف های سیاه بیشه، به عنوان نماینده الف ها در یاران حلقه انتخاب شد.تحمل و پایداری، بینایی دقیق و مهارت او در جنگیدن کمک بزرگی در ماموریت آنها بود ولی وفاداری و صداقت و دوستی و رفاقت او حتی چیز بزرگتری برای همراهانش بود.لگولاس مشتاق هابیت ها بود واوبه آراگون علاقه داشت و او را همراهی می کرد، ولی عجیب ترین عهد وپیمانی که وی بست دوستی با گیملی دورف بود.
چیزهای کمی درباره اوایل زندگی لگولاس مشخص است، تاریخ تولد او نامعلوم است,بهرحال او برخی اشارات نامعلوم به سنش کرده است
بقیه درادامه مطلب


لگولاس گفت : اینجا قدیمی است (فنگورن )، خیلی قدیمی. آنقدر قدیمی که دوباره کم و بیش احساس جوانی می کنم، احساسی که از وقتی با شما بچه ها سفر می کنم به من دست نداده بود . دو برج - سوار سفید - ص 94

لگولاس گفت : پانصد بار برگ های قرمز در خانه من در سیاه بیشه بر روی زمین افتاده است ولی حتی یک مقدار هم از گذری شدن زمان به نظر ما نرسیده است. دو برج - پادشاه تالار طلایی- ص 111

او گفت : اینها عجیب ترین درخت هایی هستند که من تا به حال دیده ام و من درختان بلوط فراوانی از دوران اکورن تا دوران ویرانی دیده ام. دو برج - جاده آیزنگارد - ص 152

بر اساس این تفاسیر به نظر می رسد که لگولاس در دوران جنگ حلقه حداقل چند صد سال داشته است، و حتی چند هزار سال هم ممکن است، ولی یک سن دقیق نمی تواند معلوم باشد. سنی که به شخصیت لگولاس در فیلم ارباب حلقه ها به کارگردانی پیتر جکسون می دهند 2931 سال است; بهرحال، این حالت نیز اساس و مرجع درستی ندارد.

این باید مورد توجه قرار بگیرد که در کتاب داستان های گمشده جلد دوم، یک الف به نام لگولاس سبز برگ در سقوط گندولین در دوران اول حاضر بوده است. ولی این الف یکی از نولدور بود و به تول ارسییا رفت جایی که او همان جا باقی ماند وبدین ترتیب ما مطمئنیم که او همان لگولاس یاران حلقه نیست.

لگولاس یکی از الف های جنگلی از نژاد سینداری بود. پدرش تراندویل یکی از سیندارها بود که، زمانی حدود سال 1000 در دوران دوم از لیندون آمده بود. الف های سیاه بیشه مسلما" از الف های جنگلی بوده اند، و لگولاس هم خودش را یکی از الف های نژاد جنگلی معرفی کرد. اینکه چه کسی مادر لگولاس است نامعلوم است، و بعضی ها فکر می کنند که او ممکن است از الف های جنگلی باشد، ولی هیچ مدرک ماخذی در این باره وجود ندارد.

پدر لگولاس، تراندویل تورین سپر بلوط و همراهانش را زمانی که آنها از سیاه بیشه عبور می کردند تا خود را به تنها کوه برسانند را در سال 2941 زندانی کرد. تراندویل همچنین بیل بو را هم ملاقات کرد، که به او لقب دوست الف ها را داد و او در نبرد پنج سپاه جنگید. این هم معلوم نیست که آیا لگولاس هم درگیر این اتفاقات شده است یا خیر.

در 21 مارچ 3017 ، آراگورن گالم را به سیاه بیشه برد تا آنجا اسیر باشد و درباره تعقیب بیلبو و حلقه یگانه بازجویی شود. گالم روز و شب محافظت می شد، الف ها نسبت به او ترحم داشتند و به او اجازه می دادند که از یک درخت که تنها بود، بالا برود. یک شب در جون 3018 ، او از پایین آمدن از درخت امتناع کرد. الف های جنگلی مورد حمله اورک ها قرار گرفتند و گالم در آن درهم و برهمی فرار کرد.

لگولاس به ریوندل فرستاده شد تا خبر فرار گالم را اطلاع بدهد. در 25 اکتبر، او در شورای الروند حضور داشت، جایی که تصمیم گرفته شد که حلقه یگانه به موردور فرستاده و نابود شود. فرودو بگینز برای این کار داوطلب شد، و لگولاس به عنوان نماینده الف ها در یاران حلقه انتخاب شد تا حامل حلقه را همراهی کند. یاران حلقه در 25 دسامبر 3018 ریوندل را ترک کردند.

یاران حلقه هنگام گذشتن از دروازه شاخ قرمز در کوه های مه آلود به وسیله کولاک متوقف شدند. لگولاس قادر بود که روی برف راه برود و پیش روی کولاک را تشخیص دهد. او به همراهانش خبر داد که بیشتر از آن نمی توانند به حفره کندن در مسیرشان ادامه بدهند.

گاندلف به گروه یک راه پیچ اندر پیچ زیر کوه ها از میان معادن موریا را پیشنهاد کرد. لگولاس مخالف این نقشه بود، هر چند که الف های هولین قبلا" در یک دوره ای با دورف های خزد-دوم داد و ستد داشتند، ولی شیطان در آنجا بیدار شد و موریا حالا یک شهرت شیطانی و شوم داشت. ولی یاران حلقه زمانی که توسط گرگها مورد حمله قرار گرفتند مجبور شدند تصمیم بگیرند. لگولاس بسیاری از آنها را با تیرهایش کشت، و یاران سریع راهشان را به طرف دروازه غربی موریا ادامه دادند.

دروازه غربی زمانی محل بازرگانی بین الف ها و دورف ها بوده است. لگولاس و گیملی هر دو انکار می کردند که مردمشان مسئول شکاف ایجاد شده بین دو نژاد بوده اند. گاندالف اصرار کرد که الف و دورف همچنان دوست باقی بمانند چون او به کمکشان احتیاج دارد.

سفر از میان موریا چندین روز طول کشید. در 15 ژانویه در تالار مازاربول، آنها آرامگاه بالین را پیدا کردند، کسی که یک گروه را سی سال پیش به موریا هدایت کرده بود ولی آنها به سرنوشت شومی دچار شده بودند . بعد از آن یاران مورد حمله اورک ها قرار گرفتند. لگولاس به گلوی دو تا از آنها تیر زد، و همه همراهان سیزده نفر را کشتند. اورک ها عقب نشینی کردند و یاران فرار کردند. لگولاس مجبور شد تا گیملی را بکشاند تا او را از مقبره پادشاهش بالین دور کند.

بر روی پل خزد – دوم ، لگولاس یک موجود از سایه و آتش دید که نزدیک می شود و فهمید که آن یک بالروگ است. گاندلف به دیگران گفت که فرار کنند و او با بالروگ جنگید تا زمانی که هر دو به درون مغاک سقوط کردند.

یاران راهشان را به طرف جنگل های لوتلورین ادامه دادند. لگولاس فهمید که فرودو و سام عقب ماندند، و آنها توقف کردند تا زخمهای هابیت ها را درمان کنند. به هر حال آنها به مرزهای طلا بیشه رسیدند. لگولاس هرگز در لوتلورین نبوده است، ولی او شنیده بود که الف هایی که هنوز آنجا زندگی می کنند بوسیله یک نیروی مخفی محافظت می شوند.

در نیمرودل، لگولاس یک آواز الفی خواند که نهر نامیده می شد. سپس او شروع کرد به بالا رفتن از یکی از درختان مالورن تا به دنبال جان پناهی برای همراهانش باشد، ولی یک صدای صحبت کردن به زبان الفی از بالای شاخه ها او را متوقف کرد. الف ها نگهبانان مرزهای لوتلورین بودند، و آنها صدای آواز خواندن لگولاس را شنیده بودند و او را به عنوان یکی از همنوعان شمالی شان شناخته بودند. آنها از او تقاضا کردند که همراه فرودو به بالای سکوی چوبی یا فلت بیایند.

فرمانده خودش را هالادیر معرفی کرد و لگولاس به او گفت که همراهانش چه کسانی بودند. هالادیر وقتی که شنید یکی از آنها دورف هستند راضی نبود. بعد از سوال کردن از لگولاس او قبول کرد که گیملی می تواند بماند، ولی به شرطی که لگولاس مراقب او باشد.

روز بعد گیملی امتناع کرد که تنها فرد گروه باشد که زمانی که از میان درختان عبور می کنند چشمانش بسته باشد. دورف گفت که او قبول خواهد کرد اگر لگولاس هم چشمانش بسته باشد، و الف پاسخ داد " امان از دست این دورف ها و کله شقی آنها ! ". سرانجام آراگورن آنها را قانع کرد که توافق بکنند و تمام یاران با چشمان بسته رفتند، با وجود این لگولاس خوشحال نبود.

لگولاس گفت: " افسوس که چه روزگار پر حماقتی است ! " اینجا همه دشمنان یک دشمن هستیم، آن وقت من باید با چشمان بسته راه بروم، در حالی که آفتاب سرزمین جنگلی ، زیر برگ هایی از طلا دل آدم را از شادی پر می کند. یاران حلقه – لوتلورین – ص 362

روز 17 ژانویه در کاراس گالادهون، یارن قبل از ارباب و بانوی طلا بیشه به آنجا برده شدند. یاران برای یک ماه در لوتلورین باقی ماندند. الف های لوتلورین برای گاندلف سوگواری کردند، ولی لگولاس آنها را برای دیگران ترجمه نکرد چون او هنوز از ازدست دادن جادوگر اندوهگین بود. لگولاس بیشتر وقتش را در میان الف ها می گذراند، او همچنین گیملی را همراه خودش می برد و آن دو شروع کردند به محکم کردن پیوند دوستی بین خودشان که همراهانشان را بسیار متعجب کرد.

در 16 فوریه یاران لوتلورین را ترک کردند. لگولاس یک کمان گالادهیریمی و یک تیر دان پر از تیر از بانو گالادریل دریافت کرد. آنها به طرف آندوین پایین رفتند، و لگولاس یک قایق را با گیملی شریک شد. دورف به خاطر جدا شدن از گالادریل اشک ریخت و متحیر شد که چرا به دنبال این ماموریت آمده است. لگولاس دوستش را دلداری دارد.

" افسوس بر همه ما! بر همه آنها که در این روزگاران پسین پا به عرصه گیتی می گذارند. زیرا اسم این روزگار چنین است: یافتن و از کف دادن، به مانند کسانی که ساحل را از قایق شناورشان در رودخانه می بینند. ولی من تو را نیک بخت می شمارم گیملی پسر گلوین: زیرا از کف دادن تو ، به اراده خود تو است و فرصت انتخابی دیگر را داشتی. ولی تو همراهانت را رها نکردی و کمترین پاداشت خاطره لوتلورین است که همیشه شفاف و بی خدشه در قلبت خواهد ماند و رنگ نخواهد باخت و طراوتش را از دست نخواهد داد. " یاران حلفه – وداع با لورین – ص 395

در شب 23 فوریه، اورک ها به یاران حلقه از طرف ساحل شرقی تیر انداختند. سپس یک سایه بزرگ از بالای سر آنها عبور کرد، ستاره ها ناپدید شدند، و ترس به درون قلب های یاران نفوذ کرد. لگولاس به طرف سایه تیر اندازی کرد و سپس یک صدای جیغ از آسمان به پایین افتاد. الف نمی دانست که چه چیزی را زده است، ولی فرودو احساس کرد که آن چیزی که از بالای سر آنها پرواز کرده است یکی از نزگول ها بوده است. آن طور که بعدا" معلوم شد، لگولاس یکی از اژدها هایی را که توسط نزگول ها به عنوان مرکب استفاده می شده است را زده است، با وجود این سوار آن زنده ماند. در 26 فوریه در آمون هن، وقتش بود که راه بعدی شان را را انتخاب کنند. فرودو تنهایی رفت که تصمیم بگیرد چه کار کند. لگولاس حدس زد که آنها با همراهی با او به او کمک خواهند کرد، گفت که او به رفتن به میناس تریت رای می دهد، ولی در نهایت او به هر کجا که فرودو انتخاب کند خواهد رفت. " بدرود گفتن اکنون نشانه بی وفایی است. "

ولی بعدا" برومیر به آنها گفت که او و فرودو مشاجره کردند و بعد فرودو ناپدید شد. اعضای یاران حلقه به مسیرهای مختلف رفتند تا به دنبال او بگردند. لگولاس و گیملی در میان درختان با اورک ها روبه رو شدند و بسیاری از آنها را کشتند، ولی بعدا" آنها صدای شیپور بزرگ برومیر را شنیدند. آنها بسیار دیر به کمک او آمدند، چون او در حال دفاع از مری و پی پین کشته شده بود. آراگورن حکم کرد که فرودو و سام به طرف موردور رفته اند و مری و پی پین به طرف آیزنگارد برده شدند. او تصمیم گرفت که آنها باید اورک هایی را که دو هابیت جوان را اسیر کرده اند تعقیب کنند. لگولاس گفت که آنها نباید جسد برومیر را برای لاشخورها رها کنند، بنابراین آنها جسد او را در یک قایق به طرف پایین آندوین فرستادند.

آنها با گامهای سریع و چابک به دنبال آنها رفتند و 45 فرسنگ را در زمین های روهان در کمتر از چهار روز طی کردند. لگولاس احتیاجی به خوابیدن ندارد، و او به استراحت و توقف میلی نداشت. او به همراهانش اصرار می کرد که به سوی جلو بروند. می گفت: " فکر آنکه آن بچه های شاد را مثل بره به زور می برند، دلم را آتش می زند.

چشمان تیز لگولاس قادر بودند که دنباله دشمنانشان را از یک مسافت بسیار زیاد از میان زمین ها ببیند. در صبح چهارمین روز، او یک گروه از مردان سواره را از پنج فرسنگی دید که نزدیک می شوند. آنها سواران روهان بودند که توسط ائومر فرماندهی می شد، ارتشبد سوم چابک سوار، که خواستار دانستن ماموریت آنها شد. زمانی که گیملی و ائومر نزدیک بود که سر توهین به گالادریل بینشان دعوا شود، لگولاس سریعا" به دفاع از دوستش پرداخت، ولی آراگورن مداخله کرد.

آراگورن خود را به عنوان وارث ایزیلدور معرفی کرد، و به نظر لگولاس رسید که یک شعله سفید بر روی پیشانی آراگورن مانند یک تاج می درخشید. ائومر به داستان آنها گوش داد وبه آنها اسب هایی داد که حرکت آنها را در مسیرشان تسریع ببخشد. لگولاس بدون زین و افسار سوار بر آرود شد، و گیملی هم با ناراحتی در پشت او نشست.

ائومر گفت که سوارانش همه اورک ها را کشته اند، و سپس سه شکارچی به کپه سوخته شده لاشه ها در نزدیک مرز فنگهورن رسیدند، آنها هیچ نشانی از هابیت ها پیدا نکردند. آن شب آنها یک پیرمرد عجیب نزدیک محل اقامتشان دیدند، و بعد اسب هایشان فرار کردند. لگولاس گفت که اسب ها نترسیده بودند ولی گویا که یک دوست قدیمی را ملاقات کرده بودند.

صبح روز بعد، رد هابیت ها آنها را به درون جنگل فنگهورن هدایت کرد. لگولاس افسانه هایی در میان مردمانش شنیده بود که اونودریم ها یا انت ها از زمان قدیم آنجا زندگی می کرده اند. جنگل احساس قدیمی بودن به او می داد و پر از خاطره. او فهمید که درختان شیطانی نبودند با وجود این تکه هایی از تاریک هم وجود داشت، ولی یک حس هشیاری و عصبانیت وجود داشت، که جنگل به آن تن داده بود.

لگولاس در یک نظر کوتاه متوجه پیرمردی شد که در شنلی خاکستری در میان درختان قدم می زند. آنها اول فکر کردند که او سارامون است، ولی بعد پیرمرد شنلش را درآورد و لگولاس او را به عنوان گاندلف تشخیص داد. جادوگر از جنگش با بالروگ و بازگشتش به عنوان گاندلف سفید را به آنها گفت. او پیغام هایی از جانب گالادریل آورده بود، که به لگولاس گفته بود:

" لگولاس سبز برگ، ای که در زیر درختان دیر زمانی به شادی زیسته ای. مراقب دریا باش! اگر فریاد مرغان نوروزی را در ساحل بشنوی دیگر دلت را در جنگل آرامشی نخواهد بود. " دو برج – سوار سفید – ص 106

لگولاس زمانی که گاندالف به آنها گفت که مری و یی پین با یک انت به نام چوب ریش در امان هستند و انت ها می خواهند بر علیه سارامون قیام کنند شگفت زده شد، سارامون کسی بود که درختان زیادی را در جنگل نابود کرده بود. گاندلف شتاب داشت. وقتی که شدوفکس به ندای گاندلف پاسخ داد، اسب های دیگر آرود و هاسافل هم با او آمدند چون شدوفکس سردسته آنها بود و این او بود که لگولاس صدایش را شنیده بود که آنها را به ملاقات در شب دعوت کرده بود.

در ادوراس، گاندالف شاه تئودن را متقاعد کرد که برای جنگ با سارامون بتازد. لگولاس در زره با سواران روهان به صف در آمد و با آنها تازید. در نبرد هلمز دیپ در شب 3- 4 مارچ، ارتش ده هزار نفری سارامون اقدام به یک یورش به روهیریم ها کردند. لگولاس با کمانش و چاقوی بلندش حسابی سرش شلوغ بود. در پایان او چهل و یک اورک را کشته بود، ولی گیملی با یک عدد از او جلوتر بود.

سرانجام گاندلف با ارکنبراند و هزار سوار رسید. نگاه کنید، لگولاس شگفت زده شده بود که جنگلی در یک شب در دره ظاهر شده است. اورک ها به درون جنگل فرار کردند و دیگر هرگز دیده نشدند. بعدا" زمانی که لگولاس از میان درختان به طرف جاده آیزنگارد می تاخت، او یک خشم بزرگی را از جانب درختان احساس می کرد – که بعدها او فهمید که آنها هورن های فنگورن هستند – و زمانی که برگشت و عقب را نگاه کرد او چشمانی را در میان شاخه ها دید. او تقریبا" بازگشت ولی بوسیله گیملی و گاندلف متوقف شد. هنوز هم لگولاس امیدوار است که روزی به فنگهورن برود، و گیملی هم قبول کرد که با او برود به شرطی که لگولاس هم به دیدن غارهای درخشان که در پشت هلمز دیپ قرار دارد برود.

در 5 مارس سه صیاد با مری و پی پین در آیزنگارد یکی شدند، و همچنین لگولاس با چوب ریش ملاقات کرد. مذاکراتی با سارامون صورت گرفت و گاندلف عصای آن خیانت کار را شکست و او را از فرقه جادوگران بیرون کرد.

روز بعد، آراگورن تصمیم گرفت که راه جاده مردگان را به طرف ساحل جنوبی در پیش بگیرد، به خاطر این که او به پلانتیر اورتاک نگاه کرده بود و او کشتی های دزدان دریایی را که میناس تیریت را تهدید می کردند دیده بود.

لگولاس تصیم گرفت که او را همراهی کند، گفت که او از مرگ نمی ترسد. آرود از رفتن به درون در تاریک امتنا می ورزید، ولی لگولاس اسب را تسکین داد و او را به داخل هدایت کرد. گیملی هم خیلی ترسیده بود ولی او دوستش را دنبال کرد.

بر روی تپه سنگ ارخ، آراگورن مردگان را صدا زد تا سوگندشان را تکمیل کنند، و آنها به طرف پلارگیر پیش رفتند جایی که سپاه مردگان کشتی های دزدان دریایی را به تصرف در آوردند. آنجا لگولاس صدای مرغان دریایی را شنید، به هر حال او هنوز دریا را ندیده بود. او یک احساس اشتیاق و هوس به دریا پیدا کرد همان طور که گالادریل آن را پیش گویی کرده بود. برای یک لحظه او جنگ را فراموش کرد، ولی او سریعا" به تعهدی که داده بود بازگشت و به پیش رفت.

لگولاس و گیملی همراه با آراگورن به طرف بالای آندوین قایق راندند و در روز 15 مارس در هنگام جنگ دشت های پله نور به میناس تریت رسیدند. بعد از پیروزی در نبرد، الف و دورف به درون شهر رفتند تا اینکه به دنبال مری و پی پین بگردند. لگولاس به این نکته اشاره کرد که باغ های بیشتری نیاز است و این در گروی آن است که آراگورن تاج گذاری بکند و در آن صورت مردمش درخت ها و پرنده های بسیاری به این جا خواهند آورد. زمانی که لگولاس شاهزاده ایمراهیل از دول آمروس را ملاقات کرد، به او تعظیم کرد چون در ایمراهیل خون مردم نیمرودل از لوتلورین از زمان های بسیار قدیم تشخیص داده بود.

فرماندهان غرب تصمیم گرفتند که به طرف دروازه سیاه پیش روی کنند و در یک تلاش دشمن را به خودشان مجذوب کنند تا به اندازه کافی حواس سائورون پرت بشود تا حامل حمله ماموریتش را تکمیل کند. لگولاس، هم به عنوان نماینده الف های سیاه بیشه و هم به خاطر علاقه زیاد به آراگورن تصمیم گرفت که با آنها برود. سپاه غرب در روز 25 مارس به دروازه سیاه رسیدند و آنها با نیروهای سائورون در نبرد مورانون جنگیدند تا اینکه حلقه نابود شد و سلطنت سائورون خاتمه یافت.

یاران حلقه در جشن وپایکوپی بر روی زمین های کورمالن دوباره به هم ملحق شدند و لگولاس در جنگل های ایتیلن با خوشحالی سرگردان شد. او تصمیم گرفت اگر تراندویل به او اجازه بدهد در آنجا با تعدادی از مردمش ساکن بشود بدهد.

آراگورن در روز 1 می به عنوان پادشاه تاج گذاری کرد و یاران حلفه تا روز ازدواج او با آروئن در روز وسط سال در میناس تریت باقی ماندند. یاران در روز 19 جولای میناس تریت را ترک کردند. زمانی که آنها به هلمز دیپ رسیدند، لگولاس همان طور که قول داده بود همراه با گیملی به غارهای درخشان رفت و الف از آنچه دیده بود هیچ سخنی نمی توانست بگوید. در آیزنگارد گیملی و لگولاس با همراهانشان وداع کردند و به دیدن فنگورن رفتند.

لگولاس الف هایی را از قلمروی درختان به ایتیلن آورد، و سرزمینی که زمانی در اثر غفلت کردن به درون سایه موردور افتاده بود دوباره در اثر مراقبت آنها به کمال زیبایی رسید. ولی آیا لگولاس هرگز صدای دریا را که از رودخانه بزرگ بالا می آمد را شنید ؟ زمانی که آراگورن در سال 120 دوران چهارم فوت کرد، لگولاس تصمیم گرفت که به دنبال دلش و آن چه در قلبش است برود. او یک قایق خاکستری ساخت و به طرف پایین آندوین قایق راند. گفته می شود که دوست بزرگ او گیملی، او را همراهی کرده است، و آن دو آخرین اعضای یاران حلقه سرزمین میانه را ترک کردند و از روی دریا به طرف غرب پیش راندند...




درباره شخصیت فیلم هابیت : تائوریل
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 8753
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


خوب تو این پست می خوام کمی درباره شخصیت جدید الف به نام تائوریل صحبت کنم.
شاید برا شما هم این سوال پیش اومده که زنی که در تریلر های هابیت می بینیم که با کمان پیش لگولاس می جنگه و.. کیه..
تائوریل یکی از الفهای سیاه بیشه (Mirkwood) هستش . در کتاب اصلی هابیت همچین شخصیتی وجود ندارد و کلا برای جذابیت فیلم اضافه شده . مطمعنا شما در تریل های هابیت اونو دیدین .. تائوریل از محافظان شاه ینی تراندویل هست که عاشق لگولاسه! و بر خلاف دیگران کاملا شخصیت جنگی داره .. و مثل لگولاس (پسر شاه تراندویل) مهارت خوبی تو تیر اندازی داره .. در فیلم هم خانم آنجلی لیلی نقش تائوریل رو بازی می کنه.




کیلی جوانترین عضو گروه تورین
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1773
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


تو این پست درباره کیلی . جوانترین عضو گروه تورین سپر بلوط میگم ..


کیلی در سال ۲۸۶۴ دوران سوم در کوهستان آبی به دنیا آمد. او از نسل خاندان دورین بود و مادرش، دیس، خواهر تورین سپر بلوط بود. برادر بزرگتری به نام فیلی داشت و باشلق آبی رنگی بر سر داشت و کمانچه می‌نواخت.در سال ۲۹۴۱ به همراه دایی و برادرش عازم پویشی برای باز پس گیری قلمرو اره بور از چنگ اسماگ اژدها شد. کیلی جوانترین عضو گروه بود و چشمان تیز بینی داشت...


وقتی گروه در ارتفاعات کوهستان مه آلود در طوفان گیر کردند فیلی و کیلی غاری را پیدا کردند تا گروه در آن پناه بگیرد اما متاسفانه این غار دروازه مخفی ورودی غارهای اورکها بود. دورف‌ها و بیلبو توسط گابلین بزرگ اسیر شدند اما گندالف آنها را نجات داد.

او در زمان نگهبانی‌اش در سیاه بیشه متوجه آتش الف‌ها شد اما وقتی نزدیک‌تر رفتند اسیر شدند اما بیلبو آنها را در داخل بشکه‌ها قرار داد و از دربار تراندوییل نجات داد. فیلی و کیلی کمتر از بقیه دورف‌ها از این سفر سخت آسیب دیده بودند و به بیلبو در بیرون آوردن بقیه از داخل بشکه‌ها کمک کردند. وقتی که تورین خود را به عنوان شاه زیر کوه به ارباب دریاچه معرفی کرد کیلی و فیلی همراهش بودند.

در دامنه تنها کوه کیلی، فیلی، بیلبو و بالین به بازرسی دروازه جلویی رفتند و همین‌طور کیلی و فیلی به همراه بیلبو بودند که ورودی مخفی را پیدا کردند. بعد از رفتن اسماگ فیلی و کیلی چنگی طلایی را در میان گنجینه اسماگ پیدا کردند. سپس این دو برادر برای پیدا کردن سه اسبچه گمشده فرستاده شدند.

وقتی تورین پیشنهاد بارد کمانگیر را رد کرد به نظر می‌رسید که کیلی و فیلی با نظر دایی خود موافق نیستند اما در نبرد پنج سپاه دو برادر دلاورانه با سپر و بدن‌های خود از تورین محافظت کردند و در نهایت کشته شدند.




مارتین فریمن از هابیت می گوید
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1325
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


فریمن:کار جالبی نیست که کل روز رو با گریم و ارایش سر کنی!

فریمن میگوید: در طول 18 ماه فیلمبرداری تریلوژی پیتر جکسون زمانی که گریم سنگینی داشتم ادامه کار برایم سخت بود و انگار زمان برایم ایستاده بود.او افزود:این جالب نخواهد بود که در طول روز های متوالی با گریمی که مثل چسب چوب بهت چسبیده به کار فیلمبرداری ادامه بدی.و چون مدت فیلمبرداری زیاد است احساس میکردم که گریم من از حالت چسب چوب خارج شده و احساس میکردم که آب بینی روی صورتم است.روز های زیادی به همین منوال میگذشت" یه چیزی تو مایه های ژل مو بود" خیلی چسبنده و سرد"اصلا کار راحتی نبود.

وی افزود" ما در وزش باد از کنار ماشین های بادی حرکت میکردیم و راه خود را ادامه میدادیم.واقعا یک ماشین بزرگ لعنتی بود!. او گفت:باران به صورت افقی و درست روی چشمان من میریخت.و خیس تر از اون چیزی بود که میتونستید تصور کنید.و بدتر از همه این که چسب موی مصنوعی م هم روی چشمم میریخت.
صدای ماشین های بادی برای من از صدای زلزله هم گوش خراش تر بود.این در حالی بود که در همون زمان پیتر در بلند گو میگفت:مارتین میتونی چشماتو بیشتر باز کنی.منم میگفتم:لعنتی نمیتونم! واقعا هم شوخی نم***دم نمیتونستم چشمام رو باز کنم.




بازدید : 1595
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

عنوان قسمت سوم هابیت به «هابیت: نبرد پنج سپاه» تغییر کرد




پس از چند روز گمانه زنی سرانجام پیتر جکسون اعلام کرد که با توافق کمپانی برادران وارنر تصمیم به تغییر نام قسمت آخر سه گانه هابیت گرفته اند. بر این اساس نام قسمت سوم که پیش از این «هابیت: آنجا و بازگشت دوباره» بود به «هابیت: نبرد پنج سپاه»(The Hobbit: The Battle of the Five Armies) تغییر کرد.

به گفته پیتر جکسون، زملنی که قرار بود فیلم دو قسمتی باشد عنوان «آنجا و بازگشت دوباره» برای قسمت دوم مناسب بود، زیرا بیلبو در این قسمت به اره بور میرسید و باز میگشت اما زمانی که تصمیم گرفته شد که مجموعه به سه گانه تبدیل شود دیگر این عنوان برای فیلم سوم مناسب نبود، زیرا بیلبو به «آنجا» رسیده بود.

همچنین پیتر جکسون خبر مهم دیگری را نیز در حاشیه این مطلب اعلام کرد و اینکه نسخه اکستندد برهوت اسماگ دارای ۲۵ دقیقه صحنه های بیشتر نسبت به نسخه سینمایی خواهد بود. نسخه اکستندد قسمت اول تنها ۱۳ دقیقه صحنه های بیشتر داشت




بازدید : 1230
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


هابیت:برهوت اسماگ در سه رشته بهترین جلوه های ویژه، بهترین تدوین صدا و بهترین میکس صدا نامزد دریافت جایزه اسکار شد.


رقبای هابیت در این سه رشته از این قرارند:

Best Visual Effects
Gravity
The Hobbit: The Desolation of Smaug
Iron Man 3
The Lone Ranger
Star Trek Into Darkness

Best Sound Mixing
Captain Phillips
Gravity
The Hobbit: The Desolation of Smaug
Inside Llewyn Davis
Lone Survivor

Best Sound Editing
All Is Lost
Captain Phillips
Gravity
The Hobbit: The Desolation of Smaug
Lone Survivor




زندگی نامه سوار سیاه
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 8445
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

زندگی نامه سوار سیاه (Witch King)



اطلاعات ضروری

نوع : انسان
سال تولد : نامعلوم
اولین حضور : در حدود سال 2251 دوران دوم
سال نابودی : 15 مارس 3019 از دوران سوم
قلمرو ها : کارن دوم در آنگمار ؛ میناس مورگول
والدین : نامعلوم
خواهر و برادر : نامعلوم
همسر : نامعلوم
فرزند : نامعلوم
اسلحه : شمشیر ؛ تیغ مورگولی ؛ گرز
مرکب : اسب سیاه ؛ اژدها
نماد : ماه سفید بد شکل و نفرت انگیز با چهره مرگ


جزییات زندگی نامه:
پادشاه نزگول ترسناک ترین خادم سائورون.
او اولین مردی بود که بوسیله یکی از حلقه های نه گانه به تباهی پا گذاشت. او قلمرو آنگمار را بنا گذاشت و به عنوان پادشاه جادو پیشه شناخته شد، اگرچه آنگمار فرو ریخت اما پادشاه انگمار بدست هیچ مردی از پا در نیامد. در طول جنگ حلقه لرد نزگول در شکار ناموفق حامل حلقه شرکت کرد و بالاخره در جنگ دشتهای پله نور با تقدیر خویش روبرو شد.

بقیه درادامه مطلب

هیچ چیزی از هویت اصلی لرد نزگول آشکار نشده است. گفته شده که سه نفر از بزرگان نزگول در اصل از مردان نومه نور می باشند اگرچه از اینجا بنظر می رسد که لرد نزگول یکی از این سه تن باشد اما این بطور قطع بیان نشده است.

سائورون, کلبریمور و الف های صنعتگر ساکن ارگیون را فریب داد از کمک های آنها برای ساخت نه حلقه قدرت (و دیگر حلقه ها...) در حدود سال 1500 دوران دوم بهره گرفت. سپس سائورون حلقه یگانه را برای فرمان راندن به بقیه حلقه ها برای خود ساخت و هنگامی که الف ها نیات اورا دریافتند، در سال 1697 با حمله به ارگیون و نابود کردن آنها حلقه ها را پس گرفت (بجز 3 حلقه).

سائورون 9 حلقه را به آدمیان داد که به راحتی رو به تباهی میرفتند. مردان از حلقه ها برای بدست آوردن قدرت و ثروت استفاده کردند اما بعد از مدتی آنها در بند جادوی سائورون گرفتار شدند.
هنگامی که آنها شروع به استفاده از حلقه ها کردند قدرت ثروت شکوه پادشاهان و جنگجویان باستانی به آنها رو آورد تا زمانی که تباهی آنان آغار شد. آنها عمر جاویدان یافتند اما بصورتی برده وار. آنها گام برمی داشتند اما ناپیدا از چشم همه موجوداتی که در زیر آفتاب درخشان قدم بر می داشتند و می دیدند آنچه که از چشمان مردمان فانی ناپیدا بود. اما اغلب آنها آنچیزی را می دیدند که افکار و تصورات پلید ارباب سیاهشان بود.
و یکی پس از دیگری زودتر یا دیرتر بستگی به اینکه در ابتدا نیات پاک داشتند یا پلید در دام حلقه های خود گرفتار شده و بندگان سائورون شدند. برای ابد و اسیر در قدرت حلقه ها پا به سرزمین سایه ها گذاشتند.

نزگول وحشتناک ترین سربازان دشمن بزرگ بودند که با فریاد آنها آوای ترسناک مرگ طنین افکن می شد.

سیلماریلیون (در باب حلقه های قدرت و دوران سوم - صفحه 289)
نه تن ابتدا در حدود سال 2251 دوران دوم بشکل نزگول پدیدار شدند قدرتمند ترین آنها پادشاه نزگول بود.
در 3434 در دوران آخرین اتحاد بزرگ الفها و آدمها بر علیه سائورون در موردور شکل گرفت. و در آخر در سال 3441 سائورون شکست خورد و حلقه یگانه بوسیله ایزیلدور گرفته شد. از آن پس نزگولها در سایه ها نهان شدند.

سائورون بصورت پنهانی در سال 1050 بازگشت و استحکامات دول گولدور را در کناره میرک وود بنا کرد. در حدود 1300 بود که نزگول دیده شدند. پادشاه نزگول به اریادور شمالی رفت و سرزمین آنگمار را در دو طرف کوههای مه آلود بوجود آورد. پادشاه جادو پیشه دژی بزرگ به نام کارن دوم را در شمالی ترین قسمت قلمروآنگمار برپا کرد. او ارتشی مشتمل از مردان شیطانی اورکها و دیگر موجودات نفرین شده را بدور خویش گرد آورد.

ویچ کینگ از این جهت آنگمار را در شمال بوجود آورد زیرا در هنگامی که گوندور در جنوب با قدرت به حیات خود ادامه می داد پادشاهی شمالی در آرنور دستخوش نابسامانی و بی نظمی بود. آرنور در سال 861 به سه قسمت آرتاداین و کاردولان و رودئور تقسیم شده بود و بین این سه پادشاهی نزاع در گرفته بود. این موضوع به پادشاه جادو پیشه بسیار فراتر از آنچه خودش توانایی داشته باشد در راه رسیدن به نقشه هایش کمک کرد.

رودئور اولین جایی بود که در برابر نیروهای ویچ کینگ تسلیم شد. تعداد بسیار کمی از دونه داین در آنجا باقی مانده بود و پس از سقوط شاه شیطان صفت مردان کوه نشین که با ویچ کینگ هم پیمان بود در آنجا بر سر کار آمد.

در سال 1356 پادشاه آرگلب پسر مالوگیل ادعای حکومت بر تمام آرنور را کرد و رودئور در مقابل او ایستادگی کرد ولی او سرانجام دراین راه از پای در آمد.

در سال 1409 ویچ کینگ با لشگر بزرگی از آنگمار بیرون آمد و به سمت کاردالون حمله کرد و آنجا را مورد تاخت و تاز و غارت قرار داد اما تعداد اندکی از دونه داین با عقب نشینی به جنگل قدیمی توانستند تاب بیاورند. در این زمان دونه داین و رودئور کاملا پراکنده و بی دفاع بودند و مردان شیطانی در آن قلمرو ساکن شدند.
ویچ کینگ ودرتاپ را محاصره کرد. برج آمون سول نابود شد اما دونه داین موفق به نجات دادن پلا تیر شد.
آرافور پسر جوان آرولگ ویچ کینگ را از فورنوست عقب راند. او از کمک الفهایی از لیندون که بوسیله گیردان فرستاده شده بودند و الروند که از لورین و ریوندل کمک آورده بود بهره می برد. و راه ویچ کینگ در تصرف کامل فورنوست سد شد.

باقی مانده دونه داین در کاردالون در طاعون سیاه 1663 از میان رفت. در این موقع ارواح پلید بدستور پادشاه جادو پیشه از آنگمار و رودئور وارد تپه های متروک کاردالون شدند و در آنجا موضع گرفتند.

در سال 1974 قدرت پادشاه آنگمار دوباره زیاد شد. او در زمستان لشگر خود را به سمت آرتداین فرستاد و بیشتر فورنوست را تصرف کرد. شاه آردوی مدتی در بلندی های شمال ایستادگی کرد و پیغامی به گندور برای در خواست کمک فرستاد اما در نهایت مجبور به فرار گردید و سرانجام در دریا غرق گشت.

در 1975 سپاه گندور بسرکردگی آرنور به شمال آمد. بهمراه آرنور اسبها و سواران رووانیون آمده بودند آنگاه گیردان همه کسانی را که از لیندون پیش او بودند فرا خواند و گلروفیندل هم با نیرویی تحت فرمان خویش از ریوندل آمد. گفته شده که تعدادی تیر انداز هابیت از شایر نیز فرستاده شده بودند.
شاه جادوگر با لباسی سیاه و نقابی سیاه و سوار بر اسبی سیاه با دشمنانش رو برو شد و جنگی بزرگ در دشت نن یوال و بلندی های شمال در گرفت. لشگر آنگمار شکست خورد و ویچ کینگ به سمت کارن دوم عقب نشست اما آرنور بهمراه سوارانش او را تعقیب کرد. ویچ کینگ بخاطر نفرتش از آرنور به سمت او برگشت و با او رودر رو شد. ارنور سعی کرد که بماند اما اسب او بعلت وحشت زیاد از ویچ کینگ رو گرداند و فرار کرد آنگاه پادشاه جادوگر خندید. گلروفیندل به سمت او حمله کرد اما ویچ کینگ رو برگرداند و به سمت سایه ها گریخت. سپس گلروفیندل به آرنور گفت: به دنبال او نرو! زمان مرگ او بسیار دور است و بدست هیچ مردی فرو نخواهد افتاد.

ضمیمه A (گندور و وارثان آناریون - صفحه 332)
قلمرو آنگمار نابود شد و اورکها و مردمان شریر آن کشته شدند یا از اریادور بیرون شدند.

ویچ کینگ در سال 1980 به موردور برگشت و 8 نزگول دیگر را بدور خویش جمع کرد و آنها شروع به آماده سازی مقدمات بازگشت سائورون کردند. در سال 2000 نزگول میناس ایتیل را محاصره کردند و در سال 2002 پس از تصرف آنجا آن را به دژ نظامی خویش بدل کردند که از آن پس میناس مورگول برج جادوی سیاه نامیده شد. ویچ کینگ شاه میناس مورگول شد و خامول معاون او. پلانتیری که سنگ ایتیل خوانده می شد توسط نزگول ضبط شد تا بعدها به سائورون داده شود.

آرنور در سال 2043 پادشاه گندور شد. ویچ کینگ او را به دوئل دعوت کرد و او را در مورد نبرد فورنوست مسخره کرد. ماردیل کارگزار گوندور شاه را برای نپذیرفتن تقاضای ویچ کینگ متقاعد کرد اما هنگامی که 7 سال بعد ویچ کینگ تقاضای خودش راتکرار کرد شاه پذیرفت. او بهمراه گره کوچکی از اطرافیانش به میناس مورگول رفت و از آن پس هیچکس او را ندید.
او وارثی نداشت و پس از او کارگزاران به اسم شاه در گندور حکومت کردند.

در سال 2475 اورکهای بزرگ سیاه از موردور بیرون آمده و به اوزگیلیات حمله کردند. پل بزرگ خراب شد و شهر ویران گشت و بعد از آن کسی در آنجا زندگی نکرد. بورومیر پسر دنه تور آنها راعقب زد و ایتیلین را پس گرفت. او بسیار قدرتمند بود و حتی ویچ کینگ نیز از او می هراسید. اما در جنگ زخمی از لشگر مورگول به او رسید که عمرش را کوتاه کرد. (این بروومیر , برومیری که در یاران حلقه بود نمی باشد).

سائورون در سال 2942 پنهانی به موردور بازگشت و در 2951 حضور خود را آشکارا اعلام کرد. او خامول و یک یا دو نزگول دیگر را هنگامی که ویچ کینگ در میناس مورگول مانده بود به دول گولدور فرستاد.

سائورون در سال 3017 اطلاعات گولوم مبنی بر اینکه حلقه در اختیار شخصی به نام بگینز از شایر می باشد را بدست آورد. اما گولوم با این تفکرکه شایر جایی در دره های آندوین است سائورون را دچار اشتباه كرد. و سائورون بهترین خدمتکارانش یعنی نزگول را برای شکار حلقه فرستاد.
عقیده بر این است که او نه حلقه را نزد خود نگاه داشت تا بدین وسیله نزگول را وادار کند که حلقه یگانه را بدون چشم داشت برای او بر گردانند.

در 20 جون 3018 سارون حمله ای دروغین به سوی ازگیلیات ترتیب داد. بورومیر پسر دنه تور به همراه برادرش فارامیر مشغول دفاع از شهر در برابر حمله شد. انها پل را خراب کردند و از ساحل غربی در مقابل حمله دفاع کردند اما آنها نفهمیدند که نزگول بطور پنهان از آندوین گذشته است.
ویچ کینگ با نزگول دول گولدور که به همراه خامول آمده بودند دیدار کرد و خامول به او گفت که در دره های آندوین اثری از سرزمینی به نام شایر وجود ندارد. ویچ کینگ ناگریز تمام طول رودخانه را گشت اما چیزی نیافت.

در سپتامبر ویچ کینگ دست خالی به جنوب برگشت. پیغامی از موردور رسید که سارون بشدت خشمگین است و ویچ کینگ ترسید. او به سمت ایزنگارد تغییر مسیر داد تا ببیند که آیا سارومان از حلقه یگانه خبری دارد یا نه!
گزارشهایی که از ملاقات ویچ کینگ و سارومان رسیده است متفاوت است. به روایتی سارومان به نزگول گفته که او نمی داند که شایر کجاست اما گندالف میداند و آنها بعد از روبرو شدن با گریما و فهمیدن جای شایر پی به دروغ سارومان برده اند. و در روایت دیگری آمده است که سارومان خودش جای شایر را برای آنها فاش کرده است. نزگول بسرعت بسمت شمال و اریادور برای پیدا کردن شایر رفتند. آنها با جنوبی کج چشم از افراد سارومان روبرو شدند و ویچ کینگ او را مورد بازجویی قرار داد. جنوبی نقشه شایر را به او داد و به او گفت که هابیتی که بگینز خوانده می شود در هابیتون اقامت دارد. ویچ کینگ جنوبی را به بری فرستاد تا مراقب رفت آمد ها و مسافرانی از شایر باشد.

نزگول در 22 سپتامبر به پل بروآندوین رسیدند و متوجه شدند که آنجا توسط رنجر ها تحت مراقبت است. بعد از غروب آفتاب ویچ کینگ به صف تکاور ها شبیخون زد و بعد از کشتن تعدادی بقیه را پراکنده کرد. ویچ کینگ چهار هابیت را به شایر فرستاد و به خامول ماموریت داد که به هابیتون برود و چهار نزگول دیگر به مراقبت راه سبز مشغول شدند.

در آخرین ساعات 30 سپتامبر نزگول در کریک هالو به خانه فرودو حمله کردند. دو نزگول دیگر در بری بعد از صحبت با جنوبی و بیل فرنی فهمیدند که فرود در مهمانخانه و در هنگام پریدن از روی میز در هوا ناپدید شده است. آنها شب هنگام به آنجا حمله کردند اما فرودو همراهانش بوسیله آراگورن محافظت شدند. آنها خبر ناکامی خود در حمله به فوردو را برای ویچ کینگ که در جنوب بری مستقر بود آوردند و او بشدت خشگین شد.

نزگول در 3 اکتبر با گندالف بر روی ودر تاپ برخورد کردند که برق و آتش آن تا مایلها دیده شد . گندالف فرار کرد و 4 نزگول به دنبال او روان شدند. در 6 اکتبر ویچ کینگ و چهار نزگول دیگر فرودو و گروهش را بر روی ودرتاپ یافتند. آنها در شب به کمپ حمله کردند و فوردو مجبور به استفاده از حلقه شد و آنها را بصورت واقعی مشاهده کرد. آنها صورتهای سفید چشمانی بیرحم و لباسهایی به رنگ خاکستری داشتند.
ویچ کینگ بلندترین آنها بود، از موهایش روشنایی اندکی میتابید و تاج فرسوده ای به سر داشت. او با شمشیر در یک دست و تیغ مورگولی در دست دیگر به سمت فردو پیش آمد. فرودو با ضربه ای لباس او را پاره کرد و با فریاد نام البریت یکی از والارها را برزبان راند. ویچ کینگ از شنیدن نام او فریادی شیونوار کشید. او شانه فرودو را با تیغ مورگولی خودش شکافت که تکه از آن در تن فرودو باقی ماند. اگرچه آن تکه بعدها بیرون آورده شده اما اثر آن تا زمانی که فرودو سرزمین میانه را ترک کرد او را عذاب می داد. بعد از فراری شدن ویچ کینگ و نزگول توسط آراگورن آنها که باور داشتند که حلقه در چنگشان است به تعقیب گروه در مسیر ریوندل ادامه دادند.

در 11 اکتبر گلرفیندل با 2 نزگول بر روی پل آخر و بعد از آن با سه نزگول دیگر روبرو شد. این پنج نفر به چهار نفر قبلی که گندالف راتعقیب می کردند ملحق شدند.

در 20 اکتبر 9 نزگول فرودو را در رودخانه بروآینن به دام انداختند . اسب گلروفیندل آسفالوت فرودو را از گدار عبور داد اما فرودو اسب را مجبور به ایستادن کرد. نزگول به فرودو فرمان دادند که حلقه را تحویل دهد اما فرودو با این جملات نپذیرفت : به کمک البریت و لوتین زیبا شما نه من رابدست خواهید آورد نه حلقه را.

(یاران حلقه - صفحه 226-7 )
ویچ کینگ جلوتر رفت و دستش را بلند کرد. شمشیر فرودو شکست و دیگر نتوانست صحبت کند. آب برواینن به فرمان الوند طغیان کرد و ویچ کینگ و دیگر نزگولها را با خود برد.
در میناس مورگول ویچ کینگ حمله نهایی را بر علیه گندور تدارک می دید. هنگامی که در 10 مارچ 3019 علامت سرخ از موردور رسید و میناس مورگول با شعله های آبی پاسخ داد فریادی گوشخراش از دروازه مورگول برخواست و لشگر بزرگ از دروازه بیرون آمد، در حالی که ویچ کینگ با کلاه خودی تاج مانند در جلوی آن بود.

مواجه با آئووین:

ناگهان سواری جوان به ویچ کینگ حمله کرد و به او فرمان داد که تئودن را در آرامش رها کند.
صدایی سرد پاسخ داد: که میان نزگول و طعمه اش قرار مگیرو گرنه تو را همانند دیگران نخواهد کشت و جایی ورای تاریکیها خواهد برد جایی که گوشت تو خورده خواهد شد و جان تو در برابر چشم بی پلک قرار می گیرد.
صدای شمشیری در حال کشیده شدن بگوش رسید : هرچه می خواهی بکن اما اگر من بتوانم جلوی تو را خواهم گرفت.
جلوی مرا بگیری؟ ای احمق! هیچ مرد زنده ای نمی تواند جلوی مرا بگیرد.

(بازگشت شاه - نبرد میدانهای پلنور - صفحه 116)
اما سوار مرد نبود. او ائوین از روهان و خواهر زاده شاه بود. ویچ کینگ با تردید و کینه توزی به او خیره شد. ائوین به سرعت خود را پیچ و تاب داد و به گردن مرکب او ضربه زد. ویچ کینگ خشمگین گرز خود را بالا برد و به او ضربه ای زد. و سپر و بازوی دختر را خرد کرد سپس گرزش را برای کشتن بالا برد اما ناگهان مری برندی باک هابیت از پشت او بلند شد و زرد پی پشت زانوی او را با تیغش سوراخ کرد.
تیغهای معمولی نمی توانستند به او آسیب برسانند اما مری تیغی وسترنس داشت که برای جنگ با آنگمار سالها پیش ساخته شده بود که توانست در زرد پی های او نفوذ کند. ویچ کینگ به جلو خم شد و ائوین شمشیر خود را در میان فضای بین تاج و شانه های او فرو کرد.
تاج و شنل خالی به زمین افتاد، شیونی گشخراش در فضا طنین افکند و کم کم با باد محو شد. صدایی لرزان که ساکت شد و دیگر هرگز در این دوران جهان شنیده نشد.

(بازگشت شاه - نبرد میدانهای پله نور - صفحه 117)
بدینسان سخنی که گلورفیندل بعد از جنگ فورنوست گفته بود راست از آب در آمد و ویچ کینگ بدست یک زن و یک هابیت با تقدیرش روبرو شد.
در 25 مارس حلقه یگانه در آتش کوه هلاکت نابود گشت و سارون و 8 نزگول باقیمانده نیز نابود شدند. قدرت 9 حلقه از میان رفت و هیچ امیدی برای پادشاه جادوگر و نزگول برای بازگشت به سرزمین میانه باقی نماند .




معرفی نژادها:الف ها(قسمت سوم)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1439
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:الف ها(قسمت سوم)

مابلونگ سنگین دست (فرمانده دوریاتی)

فرمانده و سرپرست سپاه الو تینگول در دوریات. در حمله دورفها به منه گروت کشته شد.

مالگالاد (ارباب اسرارآمیز لورین)

شاه لورین قبل از آمروت که در نبرد آخرین اتحاد در داگورلد کشته شد. در بیشتر منابع نام او آمدیر پدر آمروت است، اما در یک منبع نام اسرارآمیز مالگالاد برده شده که جای دیگری به آن اشاره نشده است.

ماهتان (پدر نردانل)

آهنگر نولدوری که هنر کار با فلز را از خود آئوله والا آموخت. او نیز آهنگری را به فئانور آموخت که با دخترش ازدواج کرد. سالها بعد ماهتان از اینکه این دانش را به فئانور آموخته بود پشیمان شد زیرا فئانور از این دانش برای ساخت اسلحه و زره استفاده کرد.




معرفی نژادها:الف ها(قسمت دوم)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1331
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:الف ها(قسمت دوم)

فینگون (شاه والای نولدور پس از داگور براگولاخ)

تاریخ : در سالهای درختان در والینور به دنیا آمد و در پنجمین جنگ, نیرنائت آرنوئدیاد در سال ۴۷۱ کشته شد. او از سال ۴۵۵ شاهنشاه نولدور بود.

نژاد: الف‌ها

گروه: نولدور

خاندان: خاندان فینگولفین

القاب: دلیر

معنی: چیزی نزدیک به قهرمان ماهر

بزرگ‌ترین پسر فینگولفین و آنایره. او برادر تورگان و آردهل بود. او از جمله طرفداران سرسخت رفتن به سرزمین میانه بود و همراه پسران فئانور در خویش‌کشی شرکت کرد. پس از رسیدن به سرزمین میانه همراه پدرش در هیتلیوم بود. پس از مرگ پدرش به شاهنشاهی نولدور رسید. به عنوان شاهنشاه او و دوست صمیمی‌اش مایدروس نقشه حمله‌ای ناگهانی به مورگوت را کشیدند که به جنگ اشک‌های بی‌شمار، نیرنائت آرنوئدیاد تبدیل شد و در این جنگ به وسیله‌ی گوتموگ فرمانروای بالروگ کشته شد. او دو فرزند به نام‌های گیل گالاد و ارینیون داشت.




معرفی نژادها:الف ها(قسمت اول)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1656
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:الف ها(قسمت اول)

فینگولفین (پسر دوم و وارث فینوه)

تاریخ: در سال‌های درختان در والینور به دنیا آمد و در سال ۴۵۵ دوران اول کشته شد. او از اولین سال دوران اول شاهنشاه نولدور بود.

نژاد: الف‌ها

گروه: نولدور

خاندان: خاندان فینگولفین

معنی: نامعلوم

دومین پسر فینوه و اولین پسرش از همسر دومش ایندیس. برادر ناتنی فئانور و برادر تنی فینارفین. همسرش در سیلماریلیون نام نداشت اما در مردمان سرزمین میانه آنایره نامیده شد. فینگولفین سه فرزند داشت: فینگون و تورگان و دخترش آردهل. او به همراه فئانور به سرزمین میانه رفت و پس از مرگ فئانور شاهنشاهی نولدور باید به پسر ارشدش مایدروس می‌رسید. اما با انصراف او این مقام به فینگولفین رسید.

او بر سرزمین‌های شمال غربی بلریاند به همراه دو پسرش حکم راند و اما در مدت محاصره آنگ‌باند در پشت کوه‌های محصور هیتلیوم زندگی کرد.

هنگامی که مورگوت محاصره را در داگور براگولاخ شکست، فینگولفین به علت حمله‌ی ناگهانی نیروهای دشمن، نتوانست به دیگر شاهزاده‌های نولدور کمکی برساند. اما هنگامی که شکست و نابودی آن‌ها را شنید، با خشم و غضب به سوی دروازه‌های آنگ‌باند راند و مورگوت را به مبارزه‌ی تن به تن طلبید، پس از ۷ بار زخمی کردن والا، مورگوت او را کشت، اما بدنش پیش از دریده شدن به وسیله گرگ‌ها توسط توروندور شاه عقاب‌ها نجات پیدا کرد و عقاب آن را بر کوهستان‌های محاط گذاشت. پسرش تورگان در آن‌جا مقبره‌ای برای او ساخت.

توضیحات :

ریشه‌ی نام فینگولفین که در کتاب مردمان سرزمین میانه داده شده گویای این است که نام او به معنای نولوفینوه یا فینوه‌ی خردمند می‌باشد. گویا تالکین ابتدا نام و سال‌ها بعد معنی آن را ساخته است.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت ششم)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1773
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت ششم)

اژدهایان (کرم‌های مورگوت)

موجودات خزنده‌ی قدرتمندی که در شمار هراسناک‌ترین خدمتکاران خداوندگار تاریکی بودند. هیچ داستانی از خاستگاه اژدهایان سخن نمی‌گوید؛ اولین اژدهایی که دیده شد، گلائرونگ، پدر اژدهایان بود که در میانه‌ی دوران نخست، از آنگ‌باند خارج شد. پس از گلائرونگ، اژدهایان بسیاری تا سه دوره‌ی بعد، در میان الف‌ها و انسان‌ها وحشت برانگیختند.

آنکالاگون سیاه : بزرگ‌ترین اژدهای پرنده که در آخرین دفاع آنگ‌باند در جریان جنگ خشم، در پایان دوره‌ی نخست شرکت داشت. پس از نبردی طولانی و وحشتناک در هوا، آنکالاگون به دست ئارندیل کشته شد و سقوطش، کوهستان تانگورودیم را از بین برد.

گلائرونگ طلایی: اولین اژدهایی که دیده شد و در بیشتر دوره‌ی اول، بله‌ریاند را تمام و کمال غارت کرد. در داگور براگولاخ و نیرنائت آرنوئدیاد جنگید و بعدها، شکست نیروهای نارگوت‌روند را هدایت کرد. از شمال گذشت تا به آدمیان بره‌تیل حمله کند که توسط تورین تورامبار غافل‌گیر شده و کشته شد.

اسکاتای ثعبان: در دوره‌ی سوم، زمین‌های بایر شمال سرزمین میانه به حضور اژدهایان به ویژه نوعی که به نام سرد-دم معروف بود، آلوده شد. اسکاتا یکی از آنان بود. هیولایی که طلای دورف‌هایی را که در کوهستان خاکستری زندگی می‌کردند به غارت برد ولی توسط فرم، از ئوتئود کشته شد.

اسماگ طلایی: یکی دیگر از اژدهایان زمین‌های بایر شمالی، اسماگ بود که با شهرت تمام، در سال ۲۷۷۰ دوره‌ی سوم در اره‌بور فرود آمد و دورف‌ها را به بیابان راند. پس از غارت تنها کوه، اژدها بیش از صد و هفتاد سال همان‌جا ماند. وقتی تورین سپربلوط، برگشت تا بر پادشاهی پدربزرگش ادعا کند، زنجیره‌ی وقایعی که رخ داد به هدف قرار گرفتن اسماگ و کشته شدنش به دست بارد کمان‌دار از ازگاروت منجر شد.

اژدهایان هوشمند بودند و توانایی صحبت داشتند و بسیاری از ایشان می‌توانستند طلسم اژدهاوش را جاری کنند. طلسمی که گیجی و حیرت برای هر کسی که به چشمان اژدها خیره شود به ارمغان می‌آورد.

در پایان دوره‌ی سوم، اژدهایان نابود نشده بودند؛ می‌گویند برخی تا زمان ما مانده‌اند ولی کرم‌ها ی بزرگ روزگار پیشین دیگر وجود ندارند.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت پنجم)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1587
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت پنجم)

اژدها-شاه (گلائرونگ در نارگوت‌روند)

گلائرونگ اژدها، پس از آن که نارگوت‌روند را غارت کرد، گنجینه‌های آن را جمع کرد و در تالارهای فین‌رود خود را جا کرد. اول، اُرک‌هایی که در اشغال نارگوت‌روند به وی کمک کرده بود دور کرد ولی بعد، آن را فراخواند و تحت عنوان اژدها-شاه بر پایتخت جدید خود حکم راند. برای تاخت و تاز به سرزمین‌های مجاور ارک‌هایش را می‌فرستاد و در جریان حملاتش به بره‌تیل بود که کشف کرد سیه‌تیغ –دشمن دیرینه‌اش، تورین- در آن محل زندگی می‌کند. کشفی که در نهایت موجب مرگ تورین و خود گلائرونگ گشت.

اژدهای اره‌بور (عنوان اسماگ)

عنوانی که پس از حمله‌ی اسماگ به پادشاهی دورفی در اره‌بور به وی دادند. پس از ویرانی اره‌بور، اسماگ تا زمانی که بارد از دیل وی را کشت در تالارهای اره‌بور زندگی می‌کرد.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت چهارم)
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 1344
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت چهارم)
اژدها (عنوان گلائرونگ)

عنوانی که عموماً در دوره‌ی اول برای گلائرونگ، خزنده‌ی طلا دوست آنگ‌باند به کار می‌رفت. گلائرونگ، از اولین اژدهایان مورگوت بیرون بود که خارج شد و سال‌های سال تنها نزد مردمان بله‌ریاند شناخته شده بود. الف‌ها و اداین نیز چند مرتبه گلائرونگ را دیده بودند. گلائرونگ در داگور براگولاخ و نیرنائت آرنوئدیاد نیز جنگید. پس از آن که زخم‌های ناشی از نیرنائت بهبود یافت اربابش در شمال، دوباره او را بیرون فرستاد تا علیه نارگوت‌روند مبارزه کند. گلائرونگ توانست آن دژ را غارت کند و بدین ترتیب خود را به نام اژدها-شاه شناساند. در همین دوره بود که عموماً برای اشاره به وی تنها از عنوان «اژدها» استفاده می‌کردند. گلائرونگ بالاخره، نارگوت‌روند را ترک کرد و به شمال و شرق رفت تا به بره‌تیل حمله کند. آن‌جا بود که بالاخره در هیأت تورین و تیغ سیاهش با بلای جان خود مواجه گشت و بدین ترتیب، اولین و مشهورترین اژدها در شمار اژدهایان به پایان عمر خود رسید.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت سوم)
نوشته شده در جمعه 10 / 2 / 1393
بازدید : 1680
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت سوم)

آشتین دَم (اژدهایانی که نفس آتشین داشتند)

تاریخ: گلائرونگ اولین اژدهای آتشین بود که در سال ۲۶۵ دوران اول پدیدار شد. این نژاد هنوز وجود دارند.

نژاد: اژدهایان

معنی: Drake گونه‌ی قدیمی کلمه‌ی اژدها است.

نام‌های دیگر: اورولوکی

قوی‌ترین گروه دو بخش اصلی نژاد اژدهایان. همان طور که از نامشان پیداست این اژدهایان قادر به شلیک آتش بودند. گلائرونگ، آنکالاگون و اسماگ مهم‌ترین این گروه بودند.

اسماگ، آخرین اژدهایی که حقیقتاً قوی بود توسط بارد در انتهای دوران سوم کشته شد. می‌توان اطمینان داشت که او آخرین اژدهای آتشین نبوده زیرا گندالف اشاره داشت که حدود ۸ سال پس از مرگ اسماگ دوباره اژدهایان آتشینی دیده شدند. تالکین حتی تا آن‌جا پیش رفته که می‌گوید امکان دارد بعضی از این اژدهایان تا کنون نیز زنده باشند.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت دوم)
نوشته شده در جمعه 10 / 2 / 1393
بازدید : 1462
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر

معرفی نژاد ها:اژدهایان(قسمت اول)

ثعبان (عنوان اسکاتا)

لقب اسکاتا، اژدهای بزرگ کوهستان خاکستری


مارها (نژاد اژدهایان)

نام نژاد اژدهایان و به ویژه‌ انواع بدون بال آن‌ها از جمله، خود گلائرونگ بود که روی زمین می‌خزیدند
پدر اژدهایان (عنوان گلائرونگ زرین)

لقب داده شده به : گلائرونگ طلایی

لقبی که به گلائرونگ، اولین اژدهایان داده شده بود.

این که آیا واقعاً او پدر اژدهایان بوده، مانند دورین که پدر تمام دورف‌ها بود، معلوم نیست و اصلیت نژاد اژدهایان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. هرچند که در میان اژدهایان تفاوت‌هایی نیز بوده مثلاً گلائرونگ بال نداشته در حالی که بسیاری از اژدهایان بعد او دارای بال بودند.
کرم مورگوت (عنوان گلائرونگ)

نام و عنوان گلائرونگ، پدر اژدهایان.




معرفی نژادها:اژدهایان(قسمت اول)
نوشته شده در جمعه 10 / 2 / 1393
بازدید : 1412
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
معرفی نژاد ها:اژدهایان(قسمت اول) اژدهایان سرددَم (اژدها های کمتر قدرتمند) اژدهایان کوچکتر؛ آن دسته از اژدهیان که توانایی برافروختن آتش را نداشتند. آن ها در جنگ های دوران اول از سوی مورگوت به خدمت گرفته می شدند، هرچند اشاره روشنی به آن ها در این دوره در آثار منتشر شده تالکین وجود ندارد. بعدد از جنگ خشم، که بسیاری از آن ها در آن از بین رفتند؛ به نظر می رسد تعدادی از آن ها گریخته و به نواحی شمالی سرزمین میانه در آن سوی کوهستان خاکستری رفتند. با گذشت هزار سال تعداد آن ها افزایش یافت تا جایی که در سده های بعدی دوران سوم به تهدیدی جدی علیه دورف هایی که در کوهستان خاکستر به کاوش معادن مشغول بودند، تبدیل شدند. در سال ۲۵۸۹ دوران سوم، داین اول، پادشاه مردم دورین، و پسر دومش فرور در مقابل دروازه های تالارشان توسط یک اژدهای سر به قتل رسیدند. حملات این موجودات وحشتناک دورف ها را ترغیب کرد که از کوهستان خاکستری به سوی شرق مهاجرت کنند و در کوته مدت قلمروهایشان در اره بور و تپه های آهن را بنا کنند. از سرگذشت اژدهایان سرددَم بعد از این دوران اطلاعی در دست نیست. چهار صد سال بعد، در زمان سفر بیلبو به اره بور چنین به نظر می رسد که آن ها کوهستان خاکستری را ترک کرده بودند.(حد اقل گندالف زمانی که خطرات کوهستان را شرح می داد، اشاره ای به آن ها نکرد. ) ممکن است ارک هایی که پس از رفتن دورف ها کوهستان را تسخیر کرده بودند، آن ها را به سرزمین های سرد و بایر شمالی عقب راندند.



آموزش زبان الف ها
نوشته شده در جمعه 10 / 2 / 1393
بازدید : 8301
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر
برای آن ها جمع بستن بسیار آسان است. Elen:ستاره Eleni: ستارگان Atan:انسان atani و جمع آن را همه می دانیم پس یك قاعده ساده: اسم هایی كه به حروف صدادار مختوم نیستند به اضافه شدن i به آخر آن ها ، جمع بسته می شوند. silmaril همه ما با اسم silmarilli آشنا هستیم. اما چرا جمع آن می شود li آخر آن به معنای تعداد و یا مقدار محدودی است. پس silmarilli جمع silmaril است و به معنای تعدادی جواهر است نوعی دیگر از جمع بستن نیز این گونه است. Elda:الف Eldalië:گروه الف ها پس lië نیز به معنای قوم یا گروهی از چیزی است. جمع بندی کلی: كلمات مختوم به ië , i , o , u , i با اضافه شدن حرف r با آخر آن ها جمه بسته می شوند. كلمات مختوم به ë توجه كنید! غیر از ..ië هنگام جمع بستن ë آن حذف شده و به جای آن حرف i قرار می گیرد. اسم هایی كه به حروف صدادار مختوم نیستند به اضافه شدن i به آخر آن ها ، جمع بسته می شوند. Li و lië از اسم های جمع هستند. به معنای مقدار و تعداد و قوم و گروه و... كلمات جدید: Mine: یك(عدد ترتیبی) مانند first Anar: خورشید Isil: ماه Ar: ... و ... (and) Elda: الف Lië: گروه ، قوم ، مردم Vendë: دوشیزه Rocco: اسب Aran: پادشاه Tári: ملكه Tasar: درخت بید Nu: زیر، ذیل (under) تحت تسلط Hafling:هابیت و.. چنتا مثال به صورت تمرینی! در جلسه آینده پاسخ تمارین قرار خواهد گرفت! ترجمه کنید!: Roccor Aran Vendi Minë lië nu mine aran. هابیت ها زیر درخت بید یك دوشیزه و یك ملكه مردم الف ها و .. یه چیزی! نمی دونم متوجه شدین یا نه! اول فیلم ارباب حلقه ها در جنگ آخرین اتحاد .. الراند که فرمانده الفاست چنتا عبارت می گه و سپاهیان تیر اندازی می کنن! .. این ترجمه اوناست!!! Elrond میگه!!: Tangado haid! به جای خود! Leithio i philinn! تیر ها را رها كنید!